گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
سورة مبارکۀ الاعراف .... ص : 266
اشاره






صفحه 149 از 258
سمیت بذلک لبیان ق ّ ص ۀ اصحاب الاعراف فیها علی ما یأتی انشاء اللَّه تعالی فضلها در برهان از ابن بابویه و عیاشی از ابی بصیر از
حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند فرمود
(من قرء سورة الاعراف فی کل شهر کان یوم القیمۀ من الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، فان قرأها فی کل جمعۀ کان ممّن لا
یحاسب یوم القیمۀ لانّ فیها محکما فلا تدعوا قراءتها فانّها تشهد یوم القیمۀ لکل من قرأها)
و در روایت عیاشی فرمود
(اما انّ فیها آیۀ محکمۀ فلا تدعوا قراءتها و تلاوتها و القیام بها فانها تشهد یوم القیمۀ لمن قرأها عند ربّه)
و در روایت ابیّ بن کعب از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود
(من قرء هذه السورة جعل اللَّه یوم القیمۀ بینه و بین ابلیس ستر و کان لادم رفیقا و من کتبها بماء ورد و زعفران و عقلها علیه لم یقربه
سبع و لا عدو ما دامت علیه باذن اللَّه تعالی)
اعوذ باللّه من الشیطان اللعین الرجیم
[سوره الأعراف ( 7): آیه 1] .... ص : 266
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( المص ( 1
در مجلد اول در ابتداء سوره بقره الم گفتیم که این حروف مقطعه قرآن رموزیست بین خدا و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و
آنچه در اخبار ضعیفه و روایات عامه و کلمات مفسرین است مخصوصا روایتی که از حیّ و یاسر دو پسران اخطب أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 267
در تطبیق این حروف مقطعه و سایر اوائل سور بر حروف ابجد و بیان مدت ملک نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اینکه
کذبش ظاهر است حضرت باقر علیه السّلام رد فرموده فرمود
(ان هذه الآیات انزلت مع آیات محکمات عن امّ الکتاب و اخر متشابهات و هی تجري فی وجوه اخر علی غیر ما تؤل حی و ابو یاسر
و اصحابه.
و نیز از آن حضرت در روایت برقی دارد که شخصی از آن حضرت سؤال کرد از المص حضرت جواب او را دادند ابو لبید گفت
من فراموش کردم جواب آن حضرت را سپس خدمتش مشرف شدم و سؤال کردم حضرت فرمود
(هذا تفسیر ما فی بطن القرآن قلت و للقرآن بطن و ظهر فقال نعم الحدیث.)
بلی در بعض اخبار تفسیر شده
(بانا اللَّه المقتدر الصادق)
چنانچه از ابن بابویه در خبر سعید ثوري از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده و در بعض اخبار بانقراض دولت بنی امیه تفسیر
شده که در سال صد و شصت و یک هجري دولت آنها منقرض شد که آخر آنها مروان حمار بوده و این چهار حرف بحساب ابجد
161 میشود الف 1 لام 30 ، میم 40 ، صاد 90 و اللَّه العالم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 2] .... ص : 267
( کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْري لِلْمُؤْمِنِینَ ( 2
کتابیست نازل شده بسوي تو (رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) پس نبوده باشد در سینه تو حرج و ضیقی از او جهت اینکه
صفحه 150 از 258
انذار فرمایی باین کتاب و یادآوري شود براي مؤمنین.
کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ مراد از کتاب مجموع قرآن است بخصوص این سوره و تعبیر بکتاب بواسطه مجموع بین الدفتین است و گذشت
اسامی شریفه قرآن در اول سوره بقره که یکی از آنها کتاب است و این جمله خبر مبتداء محذوف است أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 268
یعنی هذا کتاب و لذا آیه مستقله است نه اینکه خبر المص باشد زیرا اطلاق بر این حروف فقط مناسبت ندارد و کسانی که خبر این
جمله دانسته مجموع را یک آیه گرفتهاند أُنْزِلَ إِلَیْکَ فاعل انزال ممکن است خدا باشد که نازل فرموده و ممکن است جبرئیل یا
سائر ملائکه باشند چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی
قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 193 فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَۀٍ مَرْفُوعَۀٍ مُطَهَّرَةٍ، بِأَیْدِي سَفَرَةٍ، کِرامٍ بَرَرَةٍ عبس آیه 14 الی 17 ، و مراتب
نزول در مقدمه کتاب بیان شده.
فَلا یَکُنْ فِی صَ دْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ فلا یکن لسان نهی است یعنی البته نباید پس از نزول قرآن در سینه مبارکت تنگی و سختی باشد و
مراد از صدر روح مقدس نبوي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است تعبیر بصدر شده چنانچه میگویی از فلان کس دلتنگ نباش و
حرج بمعنی سختی و مشکلی و تنگی است چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 77 ، و دلتنگی حضرت
رسالت (ص) از سه جهت بوده که ببرکت قرآن برطرف شده 1- از ایمان نیاوردن قوم و مخالفت آنها قرآن فرمود وَ ما عَلَی الرَّسُولِ
2- از جهت غم امّت خداوند وعده شفاعت داد عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسري آیه . إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ عنکبوت آیه 17
. -3 در بهترین طریق براي هدایت و استقامت مؤمنین نازل شد إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسري آیه 9 ،81
لِتُنْذِرَ بِهِ علت نزول قرآن انذار قوم است از شرك و کفر و عصیان بعذابها و بلیات دنیوي و اخروي و تخویف آنها وَ ذِکْري لِلْمُؤْمِنِینَ
علت دیگر مؤمنین متذکر شوند و در اطاعت قیام کنند که این دو شأن بزرگ حضرت رسالت (ص) بوده نذیرا و بشیرا و قرآن
عهدهدار این دو قسمت شده چنانچه میفرماید کِتابٌ فُصِّلَتْ ص: 269
آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا
. بَشِیراً وَ نَذِیراً الایۀ فصلت آیه 2 و 3
[سوره الأعراف ( 7): آیه 3].... ص : 269
( اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ ( 3
متابعت کنید آنچه را که نازل شده بسوي شما از جانب پروردگار شما و متابعت نکنید از غیر پروردگارتان که اولیاء خود قرار دهید
چه اندازه قلیل است آنچه متذکر میشوید.
اتَّبِعُوا خطاب بجمیع اهل عالم است تا قیامت زیرا قرآن بر سرتاسر جن و انس تا آخر دنیا نازل شده و وجوب متابعت مثل وجوب
اطاعت عقلی است و حسن ذاتی دارد و مترتب نمیشود بر موافقت و مخالفت آن جز آنچه بر موافقت و مخالفت اوامر و نواهی است
چون ارشادي است و معناي متابعت طبق دستورات الهی رفتار کردن است که در قرآن مجید نازل فرموده و فرق بین متابعت و
اطاعت اینست که اطاعت نسبت بآمر داده میشود خدا و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام میفرماید أَطِیعُوا اللَّهَ وَ
أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62 ، و متابعت نسبت بدستورات مثل دستورات قرآنی داده میشود که مطابق دستورات
الهی رفتار کنید و بر خلاف دستور مشی نکنید و حکم عقل بوجوب اطاعت و متابعت فقط نسبت بولی و صاحب اختیار است و ولیّ
بنصّ قرآن منحصر است بخدا و رسول و امام إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایۀ ولایت خدا ذاتی است و ولایت رسول و
امام بجعل خداوند است آنهم عین ولایت خدا است
صفحه 151 از 258
(من والاکم فقد وال اللَّه)
(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه)
جامعه صغیر و کبیر، لذا میفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ چون غیر از او ولیّ و صاحب اختیاري ندارید نباید متابعت آنها و
دستورات آنها را بکنید مثل شیطان و نفس امّاره و رؤساء شرك و کفر و ظلم که بر خلاف دستورات أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 270
الهی دستورات آنها است حرام است متابعت آنها.
قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ ممکن است قلیل صفت مکلفین باشد یعنی کسانی که متذکر شوند بسیار کم هستند زیرا مؤمن مطاع نسبت بکافر،
مشرك، منافق، مخالف و عاصی مثل قطره است بدریا. و ممکن است ما انزل باشد یعنی کمی از دستورات الهی را متذکر میشوید و
در اکثر آنها مخالفت میورزید. و ممکن است نسبت باوقات تذکر باشد یعنی اغلب مدت عمر را بغفلت میگذرانید و تمام اینها
صادق است لکن اول اظهر است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 4] ..... ص : 270
( وَ کَمْ مِنْ قَرْیَۀٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ ( 4
و چه بسیار از شهرستانهایی که ما آنها را هلاك کردیم بعذاب خود پس عذاب ما آمد آنها را شبانه یا آنها در موقع اشتغال بکارها
که قبل از ظهر بوده.
این آیه شریفه تهدید میکند کفار و اهل معاصی را که ایمن از نزول عذاب نباشید که بسا در حال غفلت بغتۀ عذاب نازل میشود یا
در نیمه شب موقعی که در خواب راحت خوابیده باشید یا در موقعی که در بازار مشغول کار یا خواب قیلوله رفته باشید چنانچه
سابقین شما گرفتار شدند.
وَ کَمْ مِنْ قَرْیَۀٍ کم در اینجا بمعنی کثرت است یعنی چه بسیار، و من تبعیضیه یعنی بعض، و قریۀ مراد اهل قریه است یعنی چه بسیار
از اهالی شهرستانها را و ممکن است مراد خود شهرستانها باشد مثل نقاطی که بسیل یا بزلزله و خسف یا بطوفان بکلی منهدم شده و
اهل آنها نابود شدهاند مثل زمان نوح که بغرق تمام عمارات دنیا خراب شد یا زمان هود که بباد منهدم گردید یا زمان لوط که
عالیها سافلها شد.
أَهْلَکْناها آن قریهها را یا اهل آنها را نابود کردیم، اگر مراد هلاکت ص: 271
دنیوي باشد و اما اگر مراد هلاکت اخروي باشد یعنی گرفتار عذاب ابدي شدند و بعید نیست که هر دو باشد هم در دنیا بعذابهاي
الهی معذب شدند و هم در آخرت فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً فاء فاء تفریع است و معنی این نیست که بعد از هلاکت بأس الهی آمده باشد
بلکه قضیه عکس است بأس که آمد آنها هلاك شدند و لکن این جمله بیان کیفیت هلاکت است یعنی هلاکت آنها دو نحوه بود
یا نزول بأس بوده که همه خواب بودند مثل قوم لوط، و کلمه بیات از بیتوته یعنی در مکانی شب را بصبح آوردن و بیت را هم بیت
گفتند چون محل بیتوته است.
أَوْ هُمْ قائِلُونَ از ماده قیلوله است کنایه از قبل الزوال است اشاره به اینکه بأس الهی در نهار بوده، و ممکن است از ماده قول باشد
یعنی مشغول گفتگو و مقاوله در بازار خرید و فروش بودند که بأس آمد مثل صیحه و صاعقه براي ثمود و قوم شعیب و این دو
مورد از باب مثال است و الّا عذاب قوم نوح بغرق و همچنین فرعونیان و عذاب عاد بباد و قوم ابرهه بسنگریزه و خسف قارون و
اموالش و غیر اینها بسیار بوده یا روز یا شب.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 5] .... ص : 271
صفحه 152 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 5] .... ص : 271
( فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ ( 5
پس نبود دعواي آنها زمانی که بأس ما آمد آنها را مگر آنکه گفتند محققا ما ظالم بودیم.
اعتراف بظلم و معاصی و اقرار بشرك و کفر بعد از معاینه عذاب سودي ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَۀُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَ َ ض رَ
. أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ الایۀ نساء آیه 22 ، و همچنین اعتراف فرعون إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ الایۀ یونس آیه 90
فقط یک مورد را خداوند استثناء فرموده قوم یونس فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَۀٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ
الْخِزْيِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ص: 272
وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ
. یونس آیه 98
فَما کانَ دَعْواهُمْ اشاره به اینکه هیچ راه عذري براي آنها باقی نمانده و حجت بر آنها از هر جهتی تمام شده إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا یعنی
آثار عذاب ظاهر شد و الّا بعد از نزول عذاب که آنها هلاك شدهاند جاي دعوي باقی نمانده إِلَّا أَنْ قالُوا اعتراف بتقصیر و معاصی
خود کنند و بگویند إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ چه ظلم در دین که شرك و کفر و عناد و عصبیت و سایر اموري که باعث زوال ایمان شود و چه
ظلم بنفس از ارتکاب معاصی و ترك واجبات و کوتاهی در ازاله اخلاق رذیله و در تحصیل علم واجب، و چه ظلم بغیر از غیبت و
تهمت و نمّامی و زخمزبان و سبّ و فحش و لعن و سعایت و همچنین اذهاب مال و مقام و آزار جسمی و روحی.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 6] ..... ص : 272
( فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ( 6
پس هراینه البته سؤال خواهیم کرد از کسانی که بر آنها پیغمبران فرستادیم که تمام امم باشند و البته سؤال خواهیم کرد از خود
فرستادگان که انبیاء و رسل باشند مسئلۀ- سؤال در قیامت از ضروریات دین اسلام بلکه جمیع ادیان عالم است و یکی از معتقدات
معاد است که واجب است اعتقاد بآن و نصوص قرآن و صراحت اخبار متواتره بر او قائم است و فائده سؤال نه براي استکشاف و
تحصیل علم اله است بلکه براي اتمام حجت و قطع عذر مسئول است و ظهور مقام او است نزد دیگران و آنچه از آیات شریفه و
اخبار آل اطهار علیهم السّلام استفاده نمودهایم مورد سؤال ده مورد است: 1- سؤال از رسل که آنچه بآنها ارسال شده ابلاغ بامت
کردند و بآنها تبلیغ شده چنانچه همین آیه صراحت دارد و در جاي دیگر میفرماید یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا
2- سؤال از نعم الهی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ تکاثر آیه 7 أطیب البیان فی تفسیر . عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ مائده آیه 108
القرآن، ج 5، ص: 273
عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ نبأ آیه 1 و 2، و نبأ عظیم تفسیر بولایت حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام شده. 3- سؤال از نماز
از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود
(اول ما تسئل عنه العبد اذا وقف بین یدي اللَّه عز و جل الصلوات المفروضات
و در اخبار معتبره دارد
(اول ما یحاسب به العبد یوم القیمۀ الصلاة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت ردّ ما سواها).
-4 از قرآن از جهت تمسک بآن که احد ثقلین است و عمل بدستورات آن چنانچه در مقدمه کتاب گذشت. 5- از محرمات و
معاصی کبار مثل دروغ، غیبت، فحش، نمامی، افتراء، قتل نفس، زنا، لواط شرب خمر و امثال اینها. 6- از اعضاء و جوارح مثل
چشم، گوش، زبان، دست پا و قلب چنانچه صریح قرآن است إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا اسري آیه 38 و
صفحه 153 از 258
غیر آن از آیات. 7- سؤال از عهود و قراردادها چه بین خالق و خلق و چه بین خلائق با یکدیگر چنانچه میفرماید وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ
8- سؤال از حقوق الهی که بر بنده واجب فرموده. 9- از حقوق الناس و مظالم عباد مثل والدین و . الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا اسري آیه 36
زوجین و اولاد و ارحام و متبایعین و فقراء و سادات و علماء و متعلمین و اجراء و کارفرما و همسایه و غیر اینها چنانچه در حدیث
قدسی است
و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم
و آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ حجر آیه 13 تفسیر باین موقف شده. 10 - از عمر و مال و جوانی و فراغت چنانچه صدوق و شیخ
طوسی (ره) از حضرت باقر علیه السّلام روایت فرمودهاند که
(یسئل عن عمرك فیما افنیت و عن شبابک فیما ابلیت و عن فراغک قبل شغلک و عن مالک مما اکتسبت و فیما انفقت و عن حبّنا
اهل البیت)
و این آیه شریفه جمله اولی فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ شامل جمیع این اقسام میشود چنانچه جمله دوم وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ هم شامل
ابلاغ جمیع دستورات الهی میشود (نعوذ باللّه من سوء الحساب).
ص: 274
[سوره الأعراف ( 7): آیه 7] .... ص : 274
( فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ ( 7
پس البته براي آنها جزئیات افعال و اقوال آنها را بیان خواهیم کرد که عالم بآنها هستیم و چیزي از ما مستور نخواهد بود و ما غائب
از آنها نیستیم.
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ قصه شرح حالات و رفتار گذشتگان چنانچه یک قسمت مهم قرآن شرح حال انبیاء و قوم آنها است در سوره یوسف
میفرماید نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَ َ صصِ آیه 2، و نیز میفرماید لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِ هِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ آیه 111 ، و موارد بسیار
دیگر از آیات و مراد در اینجا بیان شرح حالات و افعال و کردار و گفتار بنده است که در دنیا از او صادر شده و سختترین مواقف
قیامت همین موقف است که بنده از شرم و خجالت میخواهد بزمین فرورود و از عرق خجالت در آب و عرق فرومیرود.
بعلم باء سببیت است یعنی بواسطه علمی که بتمام جزئیات افعال آنها داریم که لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ
. وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ سبأ آیه 3
وَ ما کُنَّا غائِبِینَ غیر مطلعین علی احوالهم و افعالهم بلکه همهجا حاضر و ناظر و خبیر و بصیر و سمیع و محیط هستیم.
[سوره الأعراف ( 7): آیات 8 تا 9] .... ص : 274
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا
( یَظْلِمُونَ ( 9
و موازنه اعمال در روز قیامت حق و ثابت است پس کسی که سنگین باشد موازین اعمال صالحه او پس اینها کسانی هستند که
رستگار شدند، و کسی که سبک باشد موازین او پس آنها کسانی هستند که زیانکار شدند بنفوس خود بسبب آنچه که أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 275
بودند بآیات ما ظلم میکردند.
کلام در باب میزان طویل الذیل است: اولا در اثبات و حقیت او، ثانیا در کیفیت و حقیقت آن، ثالثا در رفع اشکال آن، رابعا در
صفحه 154 از 258
چیزهایی که موازنه میشود، خامسا در اشخاصی که براي آنها نصب میشود و کسانی که نصب نمیشود.
اما اثبات و حقیت آن از ضروریات دین اسلام است و واجب است اعتقاد بآن و منکر آن از ربقه اسلام خارج و نصوص قرآن بر
طبق آن قائم است مثل همین آیه وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ و آیه شریفه وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ انبیاء آیه 48 ، و آیه شریفه فَأَمَّا
مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَۀٍ راضِیَۀٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَۀٌ قارعۀ آیه 5 و 6، و غیر اینها از آیات و اخبار هم در این باب
فوق تواتر است.
و اما کیفیت و حقیقت آن کلمات مفسرین و متکلمین و اخبار مختلف است بعضی گفتند عدل است چنانچه در احتجاج از حضرت
صادق علیه السّلام روایت کرده، و بعید نیست که آیه وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ هم اشاره باین معنی باشد و بعضی گفتند مجازات
است چنانچه در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی است که گفتند متون اخبار است و بعضی گفتند مراد قلت حساب و کثرت آن است
چنانچه در احتجاج نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده، و بعضی گفتند ظهور قدر مؤمن و خواري کافر است چنانچه
میگویی فلان آدم سنگین است و فلان سبک است، و بعضی گفتند مراد انبیاء و اوصیاء هستند چنانچه در کافی و غیر آن از
حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود
هم الانبیاء و الاوصیاء
و در کفایۀ الموحدین است که فرمود
نحن الموازین
و بعضی گفتند موازنه نفوس است و اشخاص چنانچه در تفاسیر عامه است و بعضی گفتند ترازو است داراي دو کفه کفه حسنات و
کفه سیّئات و بر طبق این هم اخباري داریم. ص: 276
و تحقیق کلام آنکه میزان هر چیزي مناسب خود او است مثلا میزان در قضایا علم منطق است و لذا تعبیر بعلم میزان میکنند و میزان
بنّایی شاقول است و هکذا و از این آیه شریفه استفاده میشود که فرمود وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ الایۀ اینکه هر انسانی
موازینی دارد یک میزان نیست بنا بر این انبیاء و اوصیاء و مخصوصا امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام میزان حق و باطل
هستند، قرآن میزان اعمال، عدل میزان اخلاق، دستورات اخبار میزان صحت و فساد و هکذا و باین بیان ممکن است جمع بین اقوال
و اخبار و اللَّه العالم.
و اما اشکال در میزان به اینکه عمل فعلی است یا قولی از انسان صادر میشود قابل موازنه نیست و بعضی بوجوهی جواب دادهاند
بعضی گفتند اعمال مجسم میشود بصورت زیبا و صورت کریه، و بعضی گفتند نامه اعمال را موازنه میکنند و بعضی گفتند بصورت
جواهر نورانی و اشیاء ظلمانی میشود لکن حق در مقام اینست که اصلا وقعی از براي این اشکال نیست زیرا این اشکال اولا متوجه
میشود بقول اخیر که ترازو باشد نه سایر اقوال، و ثانیا میزان هر چیزي مناسب خود او است و ثالثا افعال و اقوال در ظرف هوي باقی
است از بین نمیرود و فرداي قیامت ظاهر میشود و اما آنچه موازنه میشود از پارهاي از آیات استفاده میشود که فقط حسنات است
زیرا مراد از ثقلت ثقل حسنات است و مراد از خفت خفۀ آنها که او موجب فلاح و این مورث خسران است مگر آنکه بگوئیم ثقل
و خفۀ نسبی است یعنی ثقلت حسناته علی سیّئاته و خفت حسناته علی سیّئاته چنانچه از بعض اخبار ممکن است استفاده نمود.
و اما کسانی که براي آنها نصب موازین میشود میگوییم اهل محشر چهار دسته میشوند: 1- مشرکین و کفار و مخالفین و ارباب
ضلال و بالجمله غیر اهل ایمان از براي آنها نصب میزان نمیشود چون حسناتی ندارند که موازنه شود زیرا أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 277
ایمان شرط صحت کلیه اعمال است و در کافی از حضرت زین العابدین علیه السّلام فرمود
اعلموا عباد اللَّه انّ اهل الشرك لا ینصب لهم الموازین و لا ینشر لهم الدواوین و انما یحشرون الی جهنم زمرا
صفحه 155 از 258
و در احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده فرموده
ائمۀ الکفر و قادة الضلالۀ فاولئک لا یقیم لهم یوم القیمۀ وزنا
دسته 2- اخیار و صلحاء از دوستان اهل بیت علیهم السّلام که بیگناه وارد محشر شوند که آنها هم براي آنها نصب میزان نمیشود
چنانچه شیخ صدوق (ره) از ابی سعید خدري از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده که فرمود در دوستی اهل
بیت من بیست خصلت است ده خصلت در دنیا و ده در آخرت، اما ده خصلت دنیا: 1- زهد 2- حرص بر عمل خیر 3- ورع در دین
-4 رغبت در عبادت 5- توبه قبل از موت 6- نشاط در قیام شب 7- یأس از ما فی ید الناس 8- حفظ اوامر و نواهی الهی 9- بغض
- دنیا 10 - سخاوت. اما ده خصلت آخرت 1- نامه عمل براي او باز نکنند 2- میزان نصب نکنند 3- کتابش بیمین او داده شود 4
برائت از آتش براي او نوشته شود 5- صورتش سفید باشد 6- حلل بهشتی باو پوشانند 7- شفاعت او را در صد نفر از اهل بیتش
قبول کنند 8- خداوند باو نظر رحمت کند 9- تاج بهشتی بر سرش گذارند 10 - بیحساب داخل بهشت شود دسته 3- کسانی که
اعمال صالحه آنها سنگین باشد فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
دسته 4- آنهایی که معاصی آنها غالب و اعمال صالحه سبک باشد وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَ هُمْ تجارت بسا
نفع دارد که بر سرمایه افزوده میشود ربحش گویند و اگر از سرمایه نقصان پیدا کند خسرانش گویند و اگر نه نفع و نه خسران
داشته باشد باصطلاح راست و مایه جسته، سرمایه انسان عمر است اگر مصرف عبادت کرد ربح و نفع و فلاح است که بهشت و
سعادت است و اگر ص: 278
مصرف معاصی کرد خسران و جهنم است و البته همچه کسی ظالم بنفس خود است و بآیات و احکام و دستورات الهی و همین ظلم
سبب خسران او است لذا میفرماید بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ باء سببیت است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 10 ] .... ص : 278
( وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ ( 10
و هرآینه ما شما را متمکن کردیم و مکنت دادیم در زمین و قرار دادیم براي شما اشیایی را که بآنها تعیش و زندگانی کنید بسیار
کم است شکرگزاري شما وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ مکنت و تمکن بر فعل منوط بقوت و قدرت و وجود اسباب و معدات و شرائط و رفع
جمیع موانع که اگر یکی از آنها مفقود شد تمکن نیست و خداوند تفضلا قوّت و قدرت داده و تمام اسباب و آلات فعل را فراهم
فرموده و معدات را براي فعل ایجاد فرموده و رفع جمیع موانع از صدور فعل نموده
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آري و بغفلت نخوري
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبري
فِی الْأَرْضِ وجود کره زمین با تمام وسائل از آب، هوي، معادن و غیر اینها که اگر یکی از آنها ناقص بود زندگانی بر بشر ممکن
نبود.
وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ از مأکولات، حبوب، فواکه، خضرویات، مشروبات، ملبوسات، مساکن و سایر اموري که زندگانی منوط باو
است خداوند جعل فرموده قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ قلیل متعلق بتشکرون است و دو احتمال میرود یکی آنکه قلیلی از شما شکرگزارید
چنانچه در جاي دیگر میفرماید وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12 ، دیگر آنکه شکرگزاري شما کم است باید بسیار شکرگزار
باشید زیرا از واجبات اولیه عقلیه شکر منعم است و پس از آنکه انسان تأمل کند که چه اندازه مورد نعم خداوند واقع شده از اعطاء
ص: 279
اعضاء و جوارح و عقل و ادراك و طریق وصله بمقاصد و قوه و قدرت بر انجام آنها و وجود ابناء نوع که هر کدام در یک قسمت
صفحه 156 از 258
مساعدت او را نمایند و سایر نعم که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَۀَ اللَّهِ لا تُحْصُوها نحل آیه 18 ، با اینکه شکر موجب ازدیاد نعم میشود و کفران
مورث عذاب شدید میگردد لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7، و تمام اینها راجع بدنیا است و اعظم
تمام نعم دین است از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت و ارشاد و نعم آخرت که پایان ندارد یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ
. أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17
[سوره الأعراف ( 7): آیه 11 ] .... ص : 279
( وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ ( 11
و هراینه ما شما بشر را خلق کردیم پس از آن بشما صورت انسانی دادیم پس از آن گفتیم بملائکه که سجده کنید براي آدم پس
سجده کردند ملائکه مگر ابلیس که نبود از سجده کنندگان.
وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ مراد خلق نوع بشر است که ابتداء بخلقت آدم شده بقرینه جملات بعد نه خلقت فرد فرد و مراد از خلقت اسکلت
آدم است از گل قبل از افاضه صورت ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ صورت اقسامی دارد: صورت جنسیه، نوعیه، شخصیه. اما صورت جنسیه صورت
جسم است که هر جسمی مرکب است از ماده و صورت و مراد از ماده هیولاي اولیه است که مادة المواد گویند که بدون صورت
تحققپذیر نیست که گفتند شیئیت شیء بصورت است نه بماده ولی صورت بدون ماده قابل تحقق است مثل صور برزخیه که قالب
مثالی باشد و مثل افلاطونیه لکن اینها داخل اجسام نیستند و تعبیر از آنها بجواهر فرده میکنند چنانچه عالم أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 280
عقول و نفوس و مجردات خالی از ماده و صورت هستند و فقط مرکب از ماهیت و وجود هستند زیرا از ممکنات هستند و الممکن
زوج ترکیبی و فقط وجود صرف که خالی از ماهیت باشد وجود واجب الوجود است که صرف وجود و محض وجود و بحت وجود
است و حدّي از براي وجود او نیست نه اول دارد نه آخر غیر متناهی است عدّة و شدّة و مدّة.
و اما صورت نوعیه که تعبیر از آن بنوع میکنند که انواع را از یکدیگر ممتاز میکند مثل صورت انسانیه نظیر فصل ممیّز و فرق بین
جنس و فصل با ماده و صورت اینست که جنس و فصل در ذهن وجود پیدا میکند ولی ماده و صورت در خارج است لذا جنس و
فصل بر یکدیگر حمل میشود میگویی حیوان ناطق و تعبیر بلا شرط میکنند و کلی است و ماده و صورت شخصی و جزئی است و
قابل حمل نیست نمیگویی المادة صورة و تعبیر ببشرط لا میکنند.
و اما صورت شخصیه که امتیاز افراد را میدهد از یکدیگر که صورت فردیه تعبیر میشود که گفتند الشیء ما لم یتشخص لم یوجد و
این صور شخصیه از عوارض است داخل در حقیقت نیست مثل صور جنسیه و فصلیه و مراد از صوّرناکم همین صورت شخصیه
است که بآدم افاضه شد.
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَ ۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ همان زمانی که روح در کالبد آدم دمیده شد چنانچه در جاي دیگر میفرماید فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ
مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ص آیه 72 فَسَجَدُوا جمیع الملائکۀ کلّهم اجمعین.
تنبیه- سجده غیر از پرستش است پرستش مختص بخدا است که تعبیر بعبادت میشود و مسئله توحید عبادتی که مفاد کلمه طیّبه
شریفه که تعبیر بکلمه اخلاص و کلمه توحید میکنند (لا اله الّا اللَّه) است و مشرکین مثل عبده اصنام و شمس و قمر و گاو و آتش
که سجده بآنها میکنند بعنوان پرستش و عبودیت است ص: 281
اما سجده که بامر الهی باشد مثل سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران بیوسف عین عبادت و اطاعت خدا است و ما احتیاج
نداریم که توجیه کنیم و بگوئیم آدم قبله بود یا سجده سجده شکر بوده غایۀ الامر در شریعت اسلام سجده بر غیر خدا جایز نیست و
لذا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر جایز بود میگفتم زنها بشوهرها سجده کنند نه معنایش این باشد که آنها را بپرستند
صفحه 157 از 258
إِلَّا إِبْلِیسَ که شیطان باشد که زیر بار تعظیم بآدم نرفت و خود را بزرگتر و بهتر از او دانست که حقیقت تکبر همین است لَمْ یَکُنْ مِنَ
السَّاجِ دِینَ و این ملعون علاوه بر تکبر کافر بخدا شد به اینکه العیاذ خدا نفهمیده و بیجا امر کرده و اشتباه کرده باید بآدم بگوید که
بمن سجده کند زیرا من اشرف از آدم هستم لعنه اللَّه
[سوره الأعراف ( 7): آیه 12 ] .... ص : 281
( قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ( 12
فرمود خداوند تبارك و تعالی بابلیس چه چیز مانع شد که ترك سجده کردي زمانی که امر فرمودم تو را گفت من بهتر از آدم
هستم مرا از آتش خلق فرمودهاي و او را از گل.
قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ در سوره ص میفرماید قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَيَّ آیه 75 ، بدون لا، و در
این آیه بضمیمه لا ذکر فرموده أَلَّا تَسْجُدَ لذا بسیاري از مفسرین گفتند لا زائده و لغو است، و بعضی تصرف در کلمه منعک کردند
و بمعنی ما دعاك الی ان لا تسجد، لکن هر دو کلام باطل است، اما زائد بودن مکرر گفتهایم کلمه زائده در قرآن نیست بخصوص
، تعبیر بلغو بسیار رکیک است، و اما معناي منعک بدعاك خلاف ظاهر بلکه خلاف نص است. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 282
بلکه تحقیق کلام این است که فرق است بین این دو مورد، اما در سوره ص کلمه ان تسجد چون بتأویل مصدر میرود مفادش ما
منعک من سجودك است و معنی واضح است و اما در این مقام الا تسجد بیان منعک است یعنی سبب اینکه ممنوع شدي و سجده
نکردي چیست بقرینه إِذْ أَمَرْتُکَ یعنی امرتک بالسجود باین معنی که اطاعت امر من واجب سبب مخالفت از امر من و ممنوع شدن
از اطاعت من و ارتکاب معصیت بترك سجود چیست قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ عذر بدتر از گناه زیرا این عذر نه مجرد تکبر بر آدم بود بلکه
انکار حکمت الهی کرده و خدا را حکیم ندانسته و ترجیح مرجوح بر راجح داده که عقلا قبیح است و خدا را فاعل قبیح دانسته و
منکر عدل الهی شده لذا کافر شده چنانچه صریحا میفرماید أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ بقره آیه 32 ، با اینکه استدلال شیطان
از وجوهی باطل است صغرا و کبرا، اما صغرا:
اولا- خیریۀ نار بر طین ممنوع است جدا زیرا برکات زمین بسیار است محل سکونت جن و انس و جمیع طبقات حیوانات است و
جمیع برکات از زمین خارج میشود از معادن و نباتات و حبوب از مأکولات و ملبوسات.
و ثانیا مضارّ آن کم است بخلاف نار که مضار آن بسیار و برکات آن کم.
و اما کبري- خیریۀ نار بر طین دلیل بر خیریه ابلیس بر آدم نیست زیرا مناط خوبی و بدي در مکلف اطاعت و معصیت است، اخلاق
حمیده و رذیله، ایمان و کفر و علم و جهل، و آدم مطیع و متخلق باخلاق حمیده و داراي ایمان و علم و معصوم از معاصی و خطاء
بود و ابلیس عاصی و متکبر و کافر و جاهل بوده و ندانسته إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ سوره حجرات آیه 13 ، بعلاوه قیاس خیریۀ
نار بر طین بر خیر بودن ابلیس بر آدم با اینکه قیاس مع الفارق است در مذهب شیعه باطل است و بس است بر ابطال آن روایت ابان
بن تغلب المرویۀ فی الفرائد عن ص: 283
الصادق علیه السّلام که سؤال کرد از آن حضرت که اگر کسی قطع کرد یک انگشت زنی را دیه آن چقدر است فرمود ده شتر، دو
انگشت بیست شتر، سه انگشت سی شتر، چهار انگشت بیست شتر تعجب کرد سه انگشت بیشتر از چهار انگشت است فرمود قیاس
در دین موجب محق دین میشود (انّ المرأة تعاقل الرجل الی ثلث الدیۀ فاذا بلغ الثلث رجع الی النصف).
(و لیس من مذهبنا القیاس اول من قاس هو الإبلیس)
و عامه عمیا اغلب احکام آنها مبنی بر قیاس و استحسان است.
صفحه 158 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 13 ] .... ص : 283
( قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ( 13
فرمود خداوند بابلیس پس هبوط کن از این مقام پس نباید بوده باشی اینکه تکبر کنی در این مقام پس خارج شو محققا تو از
کوچکان و بیاعتبارانی.
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها مفسرین مرجع ضمیر منها را بعضی جنّۀ گفتند و بعضی سماء و لکن ظاهر اینست که مرجع درجه و رتبه و مقام
باشد، و مراد از هبوط تنزل است زیرا شیطان در درجه و رتبه ملائکه بود و این درجه مناسبت با تکبر ندارد لذا میفرماید فَما یَکُونُ
لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها زیرا مقام ملائکه مقامی است که لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6، که مقام عصمت
باشد فَاخْرُجْ از میان ملائکه بیرون شو إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ این جمله در مقابل توهم ابلیس که خود را بزرگ شمرده حتی بر آدم که
مسجود ملائکه بود خداوند او را کوچک شمرده که از حیوانات هم پستتر و کوچکتر است زیرا کسی که جایگاهش جهنم باشد
چنانچه میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْکافِرِینَ عنکبوت آیه 68 و زمر آیه 33 ، و نیز میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْمُتَکَ بِّرِینَ
ص: 284
سوره زمر آیه 61 ، و ابلیس بنص قرآن هم کافر شد و هم متکبر و مکانی بدتر از جهنم کجا است چنانچه میفرماید فَبِئْسَ مَثْوَي
الْمُتَکَبِّرِینَ.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 14 ] ..... ص : 284
( قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ( 14
گفت ابلیس پروردگارا مرا مهلت بده زنده بمانم تا روز بعثت.
واقعا مورد تعجب است از حماقت و خریت و جهالت کسی که کافر شد و رانده درگاه الهی و ملعون تا قیامت که فرمود إِنَّ عَلَیْکَ
لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ سوره ص آیه 79 ، دست از کفر و کبر خود برندارد و تقاضاي عفو و مغفرت نکند و خود را معذب بداند مع
ذلک تقاضا کند که روزبروز معاصی او بیشتر و عذاب او زیادتر و شدیدتر گردد زیرا هر چه در دنیا بماند بارش سنگینتر میشود
چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه
172 ، و اعجب از این اینکه جهنم را دیده و عذابهاي آن را مشاهده کرده و مع ذلک دست از کفر و فسق و کبر خود برندارد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 15 ].... ص : 284
اشاره
( قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ( 15
خداوند فرمود محققا تو را از مهلتدهندگان قرار دادیم.
در اینجا بنحو اطلاق فرموده و لکن در سوره ص آیه 81 تقیید فرمود به إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و مراد از وقت معلوم مفسرین گفتند
مراد نفخه اولی است که تمام میمیرند و ابلیس تقاضاي عدم موت کرده تا قیامت که دیگر موتی نیست لکن در اخبار شیعه دارد که
در زمان رجعت امیر المؤمنین علیه السّلام است که با شیاطین جنگ میکند و شیطان کشته میشود و شیاطین بکلی از بین میروند.
ص: 285
صفحه 159 از 258
اشکال و دفع) ..... ص : 285
اما الاشکال- چرا خداوند او را مهلت داد که این همه بندگان خدا را اغواء کند و بجهنم سوق دهد.
اما الدفع- خداوند احدي را مجبور بایمان و عمل صالح یا کفر و عمل فاسد نمیکند بلکه هر که هر چه میکند بالاختیار است و لذا
، اسباب اطاعت و معصیت هر دو را فراهم فرموده که حجۀ تمام باشد لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ انفال آیه 44
و شیطان هم یکی از اسباب است که وسوسه میکند در مقابل ملک که الهام میکند مثل نفس و عقل و دعات باطله و داعیان حق،
خود انسان هر طرفی را بخواهد اختیار میکند چنانچه خود شیطان میگوید فرداي قیامت إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ
فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَ کُمْ ما أَنَا بِمُصْ رِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ
بِمُصْرِخِیَّ الایۀ ابراهیم آیه 26 و 27 ، و بالجمله حق و باطل، آخرت و دنیا همیشه مقابل یکدیگر است.
صالح و طالح متاع خویش نمایند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
[سوره الأعراف ( 7): آیه 16 ] .... ص : 285
( قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ( 16
شیطان گفت بخداوند تبارك و تعالی بسبب آنکه مرا اغواء کردي من هم البته مینشینم سر راه اولاد آدم و جلوگیري میکنم که در
صراط مستقیم تو قدم نگذارند قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی اغواء فریب دادن و تعمیه و اغفال و بد را خوب جلوه دادن است و ساحت قدس
پروردگار از اینگونه امور منزّه و مبرّي است و این هم یکی از حماقت و جهالت و عدم معرفت بمقام ربوبی شیطان است که نسبت
بخدا داده با اینکه پروردگار همان امري که بملائکه فرمود بشیطان هم فرمود که سجده ص:
286
بآدم باشد آنها امتثال کردند مقرب درگاه شدند او عصیان و مخالفت کرد بلکه کافر شد رانده درگاه شد بلکه اغواء عمل خود آن
ملعون است چنانچه در جاي دیگر با تأکید و قسم میگوید فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 83 لَأَقْعُدَنَّ
لَهُمْ قعود سر راه بستن است و سد شدن است و سد شیطان بسیار و دامهاي او زیاد است: شهوات نفسانیه، زخارف دنیویه، نساء
فاسده، مبلّغهاي سوء، دعات باطله، حب جاه و مال و غیر اینها صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ راه مستقیم یکیست که راه حق است ولی راه کج و
معوج بسیار است که سبل شیطان است چنانچه میفرماید وَ أَنَّ هذا صِ راطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ
انعام آیه 154 ، گذشت تفسیر آن مراجعه کنید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 17 ].... ص : 286
( ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ ( 17
پس از آنکه صراط مستقیم را بر آنها گرفتم میآیم از مقابل روي آنها و از عقب سر آنها و از طرف راست آنها و از طرف چپ آنها
و نمییابی اکثر آنها را شکرگزار.
کلمات مفسرین در بیان این چهار طرف مختلف است مثل ابن عباس، قتاده سدي، ابن جریح، مجاهد، قمّی و چون اینها مدرکی
ندارند و تفسیر برأي است ما از نقل کلمات آنها خودداري میکنیم، و همچنین در سرّ اینکه نگفت من فوقهم و من تحتهم کلماتی
گفتند و در مجمع یک حدیثی مرسلا از حضرت باقر (ع) نقل کرده که آن را هم ما در کتب اخبار ندیدهایم.
و ما اولا آنچه بنظر میرسد تذکر میدهیم و سپس علم آن را بخدا وامیگذاریم اللَّه اعلم بمراده، و آن اینکه اولا فوق و تحت را ذکر
صفحه 160 از 258
نکرده براي اینکه کسی ص: 287
بطرف فوق و تحت حرکت نمیکند فقط ممکن است سر چهارراه بیکی از چهار طرف حرکت کند و لذا یکی را که بخواهند
محاصره کنند از چهار طرف باو حمله میکنند و این کلام ابلیس بیان جمله قبل است که گفت لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِ راطَکَ الْمُسْتَقِیمَ یعنی
نمیگذارم از هیچ طرفی رو بصراط مستقیم بروند و آنها را محاصره میکنم که راه فرار نداشته باشند و از چنگال من خارج شوند
چون در خبر داریم (الطرق الی اللَّه بعدد انفاس الخلائق) هر کسی از راهی قرب پیدا میکند یا از راه معارف یا از راه اخلاق یا از راه
اعمال صالحه که هر یک آنها طریق الی اللَّه است شیطان مدعی است که هر که از هر راهی بخواهد رو بتو بیاید که صراط مستقیم
است آن راه را بر او میبندم و لذا متفرع میکند بر این جمله که وَ لا تَجِ دُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ یعنی نعمتهاي تو را که بر آنها تفضلا
منت گذاردهاي و عنایت فرمودهاي کفران میکنند چه نعم تشریعیه مثل ارسال رسل، انزال کتب، جعل احکام، ارائه طریق تکذیب
انبیاء میکنند، کتابهاي آسمانی را عقب سر میاندازند، احکام را مخالفت میکنند، و چه نعم تکوینیه از اعطاء عقل و قواي ظاهره و
باطنه و اسباب خارجیه، و بالجمله مقصود و منظور شیطان اینست که از هر راهی بخواهند رو بخدا روند مانع میشوم و جلو و عقب و
راست و چپ از باب مثال است و اشاره بجمیع طرق است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 18 ] .... ص : 287
( قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ ( 18
فرمود خداوند تبارك و تعالی شیطان را که بیرون رو از این منزلت در حالتی که مذموم باشی که تفسیر شده بذمّ و عیب و لعن و
هم مدحور باشی که مطرود و مرجوم باشد هراینه هر کس از جن و انس متابعت تو را بکند البته من پر میکنم جهنم را از شما جمیع
شماها را. ص: 288
قالَ اخْرُجْ مِنْها گذشت بعضی مرجع ضمیر را بهشت و بعضی سماء و گفتیم درجه و رتبه و منزلت است که مقام ملائکه است و
خروج تنزل است.
مَذْؤُماً مَدْحُوراً مجرد تنزل رتبه نیست بلکه مورد لعن و طرد و ذمّ و عیب و نقص است لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ ظاهر لفظ تبع فعل اختیاري
است یعنی باختیار خود متابعت تو را میکنند زیرا مکرر گفتهایم شیطان تسلطی ندارد با این همه دسیسهها که احدي را مجبور کند و
مراد از تابعین شیطان سایر شیاطین هستند که ذریه او باشند و عدّه آنها اکثر از افراد بشر هستند و کفار جن و انس و ارباب ضلالت
و معاندین و مخالفین و مبدعین و منکرین ضروریات مذهب و دین و البته عدّه آنها میتوان گفت هزار برابر عده مؤمنین معتقدین
بعقائد حقه است لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ.
اشکال- خداوند در سوره ق آیه 29 میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ و در اینجا میفرماید لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ.
جواب- جهنم مظهر غضب الهی است از براي او حدي نیست اگر هزار برابر این کفار هم کفار و شیاطین باشد جا دارد و لذا
میگوید هل من مزید و لکن هر که وارد آن شود آن قدر جا بر او تنگ میشود که قدرت بر حرکت ندارد و این یکی از عقوبات
جهنم است که هر که را بطرف او سنگ کبریت و شیطان بسته شده
[سوره الأعراف ( 7): آیه 19 ] ..... ص : 288
( وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ ( 19
و اي آدم سکونت پیدا کن تو و جفت تو در بهشت پس بخورید از هر چه میخواهید و نزدیک نشوید این شجره را پس میباشید از
ظلم کنندگان.
صفحه 161 از 258
این آیه شریفه با آیات بعد از آیات مشکله قرآن است و کلمات مفسرین ص: 289
و اخبار هم اختلاف شدید دارد و در سوره بقره آیه 33 و 34 در مجلد اول بیان شده و ما در اینجا بقدر فهم خود چند جمله متذکر
میشویم:
جمله اولی- وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ اولا امر اسکن امر ترخیصی است نه وجوبی و نه استحبابی و مراد سکونت و منزل
گرفتن است نه سکون مقابل حرکت و ثانیا تعبیر بزوج دون الزوجۀ براي اینست که زوج مرد غیر از زن نمیشود نظیر حائض، حامل،
مقرب و امثال آنها، و ثالثا ظاهرا بقرینه چند آیه بعد که اهْبِطُوا باشد جنّۀ آخرت است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شب
معراج تشریف برد و مائده بر اهل بیت علیهم السّلام میآمد نه جنۀ دنیا زیرا امروز تمام کره زمین مشهود است و همچه جنتی در او
نیست حتی اگر بگویی زیر آب رفته آنهم مکشوف میشود چنانچه شهر جابلسا و جابلقا شیخ احمد احسائی هم از این قبیل و خبر
برید خضري هم از این باب است نباید چیزي گفت که خلافش ظاهر و هویدا باشد فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما این امر هم ترخیص و
اباحه است یعنی براي شما ضرري و خسارتی ندارد هر چه بخواهید میل کنید و متمایل باشید.
وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ این نهی ارشادي است نه تحریمی و نه تنزیهی لذا تعبیر بترك اولی میکنیم نه حرام و نه مکروه و سرّ آن
اینست که این شجره هر چه بوده گندم یا انگور یا چیز دیگر سفل دارد که باید دفع شود از محل غایت و محل بول و بهشت جاي
مدفوعات نیست لذا باید از بهشت خارج شوند.
فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ همین جمله دلالت دارد بر اینکه نهی ارشادي است زیرا مراد ظلم بنفس است که خود را از نعم بهشتی و
سکونت آن محروم کردند و خود را دچار محنتها و بلیات دنیا نمودند که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید
دار بالبلاء محفوفۀ.
ص: 290
[سوره الأعراف ( 7): آیه 20 ] ...... ص : 290
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا
( مِنَ الْخالِدِینَ ( 20
پس وسوسه نمود براي آدم و حوي شیطان تا اینکه ظاهر کند از آنها آنچه مستور بود از عورتهاي آنها و گفت نهی نفرموده شما را
پروردگار شما از این شجره مگر اینکه بوده باشید شما دو ملک یا بوده باشید جاویدانی.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ وسوسه شیطان دو نحوه است یک نحوه خطور بقلب است که تعبیر بخیال میشود در مقابل الهام ملک و اغلب
از این بابست و لکن چون قلوب معصومین از انبیاء و ائمه علیهم السّلام مصون است و شیطان راه ندارد از این طریق نمیتواند وارد
شود. و نحوه دیگر آنکه بیک صورتی در آید که یتشکل باشکال مختلفه و القاء شبهه کند که باطل را بصورت حق یا بعکس جلوه
دهد چنانچه مبلغین سوء از ارباب ضلال میکنند مثل آن پیر مرد نجدي که داخل در دار الندبه مشرکین شد که بر دفع پیغمبر اکرم
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشکیل داده بودند و مثل آن پیر مردي که درب مسجد نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آن مؤمن شیعه را
اغفال کرد و خونهاي ناحق که بر گردن شیخین مالیده شده بخلوق بهشتی تعبیر کرد و مانع شد او را از لعن شیخین و هزارها مثال
دیگر و وسوسه با آدم و حوي از این قبیل بوده.
لِیُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما بعضی توهم کردند که شیطان میدانسته که اکل شجرة موجب ابداء عورتین میشود لکن
توهم فاسدیست بلکه لام لیبدي لام غایۀ است یعنی وسوسه شیطان مورث ابداء شد و این اثر بر او مترتب گردید، و نکته مهمه که
میتوان از اخبار هم استفاده نمود اینکه حکمت مهمه که خداوند عورتین را بانسان و سایر حیوانات عنایت فرموده براي دفع اخبثین و
صفحه 162 از 258
خروج منی براي توالد و تناسل است و چون در بهشت نه مدفوعات دارند و نه ص: 291
تولید و تناسل بلکه جماع در بهشت فقط التذاذ است لذا دوام دارد بنا بر این ممکن است بگوئیم عورت آنها در ظاهر بشره نبوده و
چون از شجره منهیه خوردند و احتیاج بدفع پیدا کردند ظاهر شد چنانچه در برهان (عن بعض اصحابنا عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام
فی قول اللَّه فبدت لهما سوآتهما قال سوآتهما لا تبدو لهما فبدت یعنی کانت من داخل) بلکه ممکن است از کلمه لهما از خود آیه
هم استفاده کرد زیرا اگر در ظاهر بشره بود بر خود آنها ظاهر بود بعد از آنی که لباس بهشتی هم از آنها ریخت احتیاج پیدا کردند
که عورت خود را بورقه جنت بپوشانند.
وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ حکمت نهی پروردگار همان بوده که مورث
خروج از بهشت میشود چنانچه در سوره بقره آیه 34 میفرماید فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ و تقلب و کذب شیطان
این بود که جهت نهی را یکی از دو چیز گرفته بود یکی آنکه ملک میشوید و داخل در سقع ملائکه میگردید و دیگر آنکه ابد
الدهر باقی میمانید که معنی خلود است، بعضی عامه باین آیه و بآیه در سوره یوسف ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ تمسک
کردند بر افضلیت ملائکه بر انبیاء و این تمسک باطل است.
اما اولا- زنهاي مصري یوسف را بپیغمبري و بنبوت نشناخته بودند بلکه بیک غلام کنعانی شناخته بودند و البته ملک در نظر آنها
اشرف است و همچنین شیطان که سالهاي دراز عبادت کرد تا آنکه در آسمان داخل ملائکه شد و خود را از آدم بهتر میدانست و
آدم را بنبوت نشناخته توهم این میکرد که ملک اشرف است و اما آدم و حوي خیال کردند که داخل ملائکه بودن آنها براي آنها
بهتر است.
و ثانیا چه دلالتی دارد بر افضلیت بعد از آنکه مسجود ملائکه شد و عالم بعلم اسماء و معلّم ملائکه.
ص: 292
[سوره الأعراف ( 7): آیه 21 ].... ص : 292
( وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ ( 21
و قسم خورد براي آنها که من از باب نصیحت بشما این پیشنهاد را کردم وَ قاسَمَهُما قاسم از باب مفاعله و لو غالبا طرفینی است ولی
در اینجا بمعنی اتیان بقسم است براي طرف که متعدي باشد و این مفاد قاسم است و الا نفس قسم فعل لازم است و قسم دروغ که
یمین غموسش گویند یکی از گناهان کبیره است و این ملعون علاوه از کذب و قسم دروغ ظلم و فریب و خیانت هم مرتکب شده.
إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِ حِینَ نصیحت ارشاد بامر خیر است مقابل خیانت و اضلال و افساد و حضرت آدم هم باور کرد گمان نمیبرد که
شیطان قسم دروغ بخورد با اینکه این ملعون کافر و مطرود و مرجوم شده و البته از کافر معاند هر گونه معصیتی صدورش بعدي
ندارد خذله اللَّه تعالی.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 22 ] ..... ص : 292
فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِ فانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّۀِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا
( الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ ( 22
پس شیطان آدم و حوي را فریب داد پس زمانی که چشیدند شجره را ظاهر شد براي آنها عورتهاي آنها و چسبانیدند بخود از برگ
بهشت و ندا فرمود آنها را پروردگار آنها آیا نهی نکردم شما را از این شجره و نگفتم از براي شما محققا شیطان دشمن آشکار شما
است.
صفحه 163 از 258
فَدَلَّاهُما از تدلی بمعنی نزول است یعنی آنها را تنزّل داد از آن رتبه و مقامی که داشتند بِغُرُورٍ بمعنی فریب و گول است و باء سببیه
است یعنی بسبب فریب و بوسیله گول آنها را تنزّل داد که رفتند از آن شجره چشیدند که اول درجه اکل است فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ
بمجرد چشیدن بَدَتْ ظاهر شد لَهُما ص: 293
سَوْآتُهُما
یا خود عورت خود را مشاهده کردند یا هر یک عورت دیگري را دید یا هر دو بر هر دو مکشوف شد چنانچه ظاهر همین است که
هم خودش مشاهده کرد هم دیگري وَ طَفِقا و شروع و اخذ کردند یَخْصِ فانِ عَلَیْهِما بهم دوختند یا چسبانیدند مِنْ وَرَقِ الْجَنَّۀِ گفتند
برگ کدو بود یا برگ دیگري و عورت خود را مستور کردند.
وَ ناداهُما رَبُّهُما پروردگار آنها آنها را ندا در داد أَ لَمْ أَنْهَکُما استفهام تقریري است عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ که فرمود وَ لا تَقْرَبا هذِهِ
الشَّجَرَةَ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ عداوت شیطان با آدم و حوي از جهاتیست حسد کبر که چرا آدم خاکی بر او مقدم
شد و رانده شدن او از درگاه الهی بواسطه ترك سجده بآدم و مورد لعن و عذاب شدن او با تصریح به اینکه اولاد آدم را اغواء
میکنم و این آیه اشاره بآیاتیست که در سوره طه آیه 116 بیان فرموده فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ
الْجَنَّۀِ فَتَشْقی
اشکال- خداوند اگر اراده کرده بود که آدم و حوي در بهشت باشند چرا اولا بملائکه خطاب فرمود إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً. و
ثانیا در بهشت که جاي توالد و تناسل نیست از کجا شیطان میدانست که آدم ذریه پیدا میکند تا قیامت که گفت لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ و
گفت لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. و ثالثا شیطان بعد از رانده شدن و مطرود شدن چرا در بهشت داخل شد و اینها را فریب داد.
جواب- فرق است بین اراده تکوینیه و اراده تشریعیه، اما اراده تکوینیه اینکه هیچ امري در عالم واقع نمیشود الّا باراده و مشیت حق
تعالی ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَ ۀً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و در کافی در باب مشیت از حضرت صادق علیه
السّلام روایت فرموده که فرمود
(انّ اللَّه شاء ان لا یسجد ابلیس لآدم و لو شاء ان یسجد لسجد و شاء ان یأکل آدم من الشجرة و لو شاء أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 294
ان لا یأکل لم یأکل)
و توهم نشود که این موجب جبر شود زیرا مشیت این نحوه تعلق گرفته که شیطان باختیار خود سجده نکند و آدم باختیار از شجره
بخورد و کافر باختیار خود کافر شود و مؤمن و مطیع بالاختیار ایمان آورد و اطاعت کند نه بجبر و انف.
و اما اراده تشریعیه بیان صلاح و فساد عبد است، صلاح شیطان این بود که سجده کند و صلاح آدم این بود که نزدیک شجره نرود
و باین بیان دفع بسیاري از شبهات میشود و الّا غرض اصلی از خلقت آدم این بود که تا قیامت خلفاء الهیه روي زمین باشند که
سرسلسله آنها آدم (ع) و خاتم آنها که علت غایی بود حضرت بقیّۀ اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه
[سوره الأعراف ( 7): آیه 23 ] .... ص : 294
( قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 23
گفتند آدم و حوي پروردگار ما ظلم کردیم ما بجان خود و اگر ما را نیامرزي و ترحم نفرمایی ما میباشیم از زیانکاران.
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَ نا اشاره بچند آیه قبل است که فرمود لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ و مراد ظلم بنفس است که از
فیوضات بهشت و نعم الهیه محروم شدند و مرتکب ترك اولی شدند و از مثل آدمی که مسجود و معلم ملائکه شد و عالم بعلم
اسماء توقع نبود که بر خلاف صلاح سیّما در منظر ملائکه خود را کوچک کند لذا طلب مغفرت و رحمت کردند و گفتند وَ إِنْ لَمْ
صفحه 164 از 258
تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ و جمله و ترحمنا عطف بتغفر لنا است مدخول لم است یعنی و لم ترحمنا، و مراد از خسران
همان ممنوع شدن از فیوضات و انحطاط رتبه در ارتکاب ترك اولی است، و مراد از غفران نه غفران از ذنب است أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 295
بلکه گذشت از این خطاء است که محروم نشوند از بهشت و نعم آن و مراد از رحمت بهمان درجه باشند و تنزل نکنند.
ان قلت- خداوند که غفار الذنوب است حتی مشرك و کافر اگر توبه کرد پذیرفته میشود چرا از آدم و حوي پذیرفته نشد.
قلت- خداوند قبول فرمود نه تنزل رتبه پیدا کرد و نه مورد مؤاخذه شد و سرّ خروج از بهشت همان بود که گفتیم که احتیاج بمدفوع
داشتند و مناسب با بهشت نبود و فرداي قیامت این دو نفر را با ملیونها از ذریه آنها از انبیاء و اوصیاء و اولیاء و مقربان از صلحاء و
اتقیاء و ابرار و اخیار و مؤمنین حتی عصات از مؤمنین را خداوند داخل بهشت میفرماید که ابد الاباد متنعم باشند حتی از ملائکه
بالاتر و مخلد در بهشت باشند از آنچه شیطان فریب داده که أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ بالاتر و بهتر باشد جعلنا اللَّه
معهم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 24 ] ...... ص : 295
( قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ ( 24
فرمود نزول کنید بعض شما از براي بعض دیگر دشمن هستید و از براي شما در زمین قرارگاهیست و زندگانی تا مدتی.
این آیه شریفه در اوائل سوره بقره آیه 34 بیان شده و خلاصه آن اینست که قالَ اهْبِطُوا خطاب بآدم و حوي و ذراري آنها است که
بنی آدم باشند چون هبوط آدم و حوي سبب هبوط بنی آدم است تا قیامت و گفتیم که در آیه 36 هم خطاب اینطور شده که
میفرماید قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ لکن بین هبوطین فرق است
، هبوط اول هبوط قهرآمیز است در اثر اکل شجره منهیه ترك اولی و هبوط دوم هبوط تفضل أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 296
و عنایت است بعد از توبه آدم که اسباب هدایت براي شما میفرستم و اگر متابعت کردند غم و خوفی بر آنها نیست محزون نباشند.
بَعْضُ کُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ عداوت دو قسم است عداوت دینی مثل عداوت کافر و مسلم، مشرك و موحّد، مخالف و موافق، باطل و حق
بلکه هر مذهبی با سایر مذاهب. و عداوت دنیوي در موضوع جاه و ریاست و مال و سایر شهوات نفسانیه و صفات خبیثه مثل کبر،
حسد، غضب، عناد، عصبیت و غیر اینها.
وَ لَکُ مْ فِی الْأَرْضِ یعنی علی سطح الارض مُسْتَقَرٌّ محل قرار و سکونت و زیست است وَ مَتاعٌ تعیش و زندگانی از مأکولات و
ملبوسات و مشروبات و و مطعومات و غیرها إِلی حِینٍ تا مدتی که اجل برسد و عمر سپري شود و مرگ را دریابد که از حین تولد تا
هر چه که در علم الهی گذشته.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 25 ] .... ص : 296
( قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ ( 25
فرمود در همین زمین زنده میشوید و در همین زمین میمیرید و از همین زمین بیرون میشوید.
و این آیه شریفه کمال دلالت را دارد که خطاب اهبطوا متوجه باولاد آدم است زیرا این امور ثلاثه براي جمیع بنی آدم بلکه بنی
الجانّ متوجه میشود و بالجمله انسان مسافر است و قافله دائما در حرکت است از اصلاب آباء و ارحام امّهات بدنیا میآیند روي همین
زمین که مفاد قالَ فِیها تَحْیَوْنَ است و پس از انقضاء مدت در خانه قبر میروند که مفاد وَ فِیها تَمُوتُونَ است و روز قیامت از همین
صفحه 165 از 258
قبور بیرون میآیند که مفاد وَ مِنْها تُخْرَجُونَ است که در بسیاري از آیات شریفه در اغلب سور قرآنیه تصریحا و تلویحا اشاره شده.
ص: 297
[سوره الأعراف ( 7): آیه 26 ] ...... ص : 297
( یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِي سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ( 26
اي فرزندان آدم بتحقیق ما نازل فرمودیم از براي شما لباسی که بپوشاند عورات شما را و چیزهایی که باعث حفظ و آبروي شما
باشد و لباس تقوي که نفوس شما را از معایب باطنیه نگاه دارد و این بهتر است و این از آیات خداوند است باشد که شما متذکر
شوید.
یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام افراد اولاد آدم از زمان آدم تا زمان قیامت است و توهم اینکه خطاب بمعدوم صحیح نیست و در هر زمانی
کثیري از دنیا رفته و کثیري بدنیا نیامده توهم فاسدیست زیرا تمام در ظرف دهر موجود و خطابات قرآنی اغلب این نحوه است.
قَدْ أَنْزَلْنا بعضی گفتند آدم آورد، بعضی گفتند از آسمان آمد، بعضی تصرف در معناي نزول کردند لکن تمام نعم الهیه از جانب
حق بر عباد نازل شده چه بواسطه اسباب ظاهریه چه بدون اسباب عَلَیْکُمْ در اینجا بمعنی ضرر نیست مثل صلوات که میگویی اللّهمّ
صلّ علی محمد و آل محمد چون احتمال ضرر در اینجا نمیرود، و مثل لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ زیرا احتمال نفع در او نیست، و فرق بین لام
و علی در جائیست که قابل طرفین باشد مثل دعاء که هم دعاء بر نفع است دعا له هم ضرر علیه لِباساً یُوارِي سَوْآتِکُمْ چه از پنبه
باشد و چه از پشم و چه از علف و چه از نفت و چه از ابریشم وَ رِیشاً مفسرین در معناي ریش اختلاف کردند و هر یک یک معنایی
اختیار کردند و گمان حقیر اینست که این معانی هر کدام مصداق است و معنی عام است و شامل جمیع اینها میشود و معناي عام
اینست که چیزي که باعث حفظ از مضار و ناملایمات و باعث حفظ آبرو و شئونات باشد مثل فروش براي جلوس بر آنها و لحاف و
امثال آن براي روانداز و درع و مغفر براي حفظ از قتل ص: 298
در میدان جنگ و البسه براي حفظ بدن و عمامه و کلاه و کساء براي حفظ آبرو و امثال اینها وَ لِباسُ التَّقْوي این براي لباس قیامت
است و لباس حفظ از عقائد باطله و اخلاق رذیله و معاصی و اعمال سیّئه است و فرداي قیامت احترامات دائر مدار تقوي است هر چه
درجاتش بالاتر رود احتراماتش بیشتر گردد إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجر آیه 13 ، و البته کسی که نزد خدا محترم باشد نزد
انبیاء و ائمه علیهم السّلام و صلحاء هم محترم است لذا میفرماید ذلِکَ خَیْرٌ زیرا عیوب باطنیه و معایب اخرویه را از بین میبرد و لباس
و ریش دنیوي فقط ستر ظاهر در نزد اهل دنیا میکند.
ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مشار الیه در ذلک دوم تمام ما انزل است، لباس ساتر عورت، ریش حافظ آبرو، و از مضار لباس تقوي تماما از
آیات الهی است لکن براي کسانی که متوجه باشند لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ باید متذکر شوند و شکرگزار باشند و معرفت بمنعم خود پیدا
کنند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 27 ].... ص : 298
یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّۀِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَ هُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا
( تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ( 27
اي اولاد آدم گمراه و فاسد نکند شیطان شما را چنانچه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و کند از آنها لباس آنها را تا آنکه
عورتهاي آنها دیده شود محققا شیطان میبیند شما را هم خودش و هم قبیلههاي او بحیثی که شما آنها را نمیبینید محققا ما قرار
دادیم شیاطین را اولیاء از براي کسانی که ایمان نمیآورند یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام اولاد آدم است از هابیل گرفته تا آخرین مدت
صفحه 166 از 258
بقاء شیاطین لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ تفتین از ماده فتنه بمعنی ضلالت و فساد است ص: 299
یعنی در ضلالت نیندازد شما را شیطان چنانچه میفرماید وَ الْفِتْنَۀُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 187 ، نه بمعنی امتحان و آزمایش باشد
چنانچه میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایۀ
. عنکبوت آیه 1 و 2
سؤال- فتنه عمل شیطان است باید متوجه شیطان باشد توجه ببنی آدم بچه مناسبت مثل اینست که بزید بگویند عمر و شراب نخورد.
جواب- اسباب فتنه شیطان خود بنی آدم است که شهوت و تمایلات نفسانی و هوي و هوس منشأ تسلط شیطان میشود کانّه در این
آیه میفرماید متوجه خود باشید فریب شیطان را نخورید و هواي نفس را کنار گذارید که این ملعون بسیار مکار و حیلهباز و
فریبدهنده است.
کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّۀِ جایی که مثل آدم که مسجود ملائکه و معلّم آنها شد فریب شیطان را خورد و از بهشت خارج شد
بسیار متوجه خود باشید اشکال- خداوند امر فرمود بخروج از جنت و اینجا نسبت اخراج بشیطان میدهد جواب- شیطان سبب شد از
براي خروج چنانچه میگویی فلان ملتفت باش فریب فلان را نخوري تو را در زحمت نیندازد و شیطان فهمیده بود که اکل شجره
. منهیه باعث خروج از بهشت میشود از آن خطابی که بآدم و زوج او شده بود فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّۀِ طه آیه 116
یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَ هُما که سبب نزع لباس هم شیطان شد که این ضرر دیگري است یکی خروج از بهشت و دیگر نزع لباس از آنها
لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما که این ضرر سوم است چنانچه شرحش گذشت.
إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ در حدیث از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود
الشیطان یجري من ابن آدم مجري الدم
و عدّه شیاطین بیش از عده بنی آدم است ص: 300
بسا هزار شیطان بر یک نفر اولاد آدم مسلّط میشود چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام بانس بن مالک یا یزید اصبحی فرمود زیر هر
موي لحیه تو شیطانیست که تو را اغواء میکند و در خانه سگتوله یا گوساله داري که فرزندم حسین (ع) را میکشد موقعی که سؤال
کرد از عدد موهاي لحیه خود.
مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ چون شیطان از آتش است و جسم لطیف است و از هوا الطف است دیده نمیشود و چیزي مانع از دیدن او یا
دخول و خروج او نیست بلی متمکن است متشکل باشکال حیوانات و انسان بشود چنانچه قبلا اشاره شد.
إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ مکرر گفتهایم یکی از عقوبات کفر و ضلالت و معاصی تسلط شیطان است و اما اهل ایمان
. را ابدا تسلّطی ندارد إِنَّ عِبادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42
اشکال- خداوند نسبت جعل را بخود داده با اینکه فعل فعل شیطانست و باختیار خود اغواء میکند.
جواب- معناي جعل اینست که خداوند کسانی که باختیار متابعت شیطان میکنند و فرامین الهی را کنار میگذارند بخود واگذار
میکند و حفظ نمیفرماید شیطان بر آنها تسلط پیدا میکند، اما عباد صالح خدا خداوند آنها را حفظ و شیطان را از آنها دور میکند
باید دائما پناه بخدا برد از شرّ شیطان که مفاد کلمه استعاذه است (مثال) شیطان سگ گیرنده است باید در قلعه محکم الهی وارد شد
تا از شرّ او ایمن گشت جایی که خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ
اعراف آیه 99 و فصّلت آیه 36 فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ نحل آیه 100 و غیر اینها از آیات.
ص: 301
[سوره الأعراف ( 7): آیه 28 ].... ص : 301
صفحه 167 از 258
( وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 28
و زمانی که مرتکب شدند عمل زشتی را گفتند یافتیم پدران خود را بر این کار و خداوند امر فرموده ما را باین عمل بگو محققا
خدا امر نمیکند بزشتی آیا میگویید بر خدا چیزي را که نمیدانید.
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَ ۀً بسیاري از مفسرین گفتند تعریض بر مشرکین است در طواف حج عریان و برهنه میشدند مثل زمانی که از مادر
متولد شده بودند زن و مرد بدعوي اینکه با این لباسهایی که معصیت کردهایم نباید طواف کنیم لکن این تفسیر بنظر بسیار بعید
میآید و همچه عملی معلوم نیست از آنها سرزده باشد با آن غیرت عربی، بلی از بعض ابناء عصر حاضر بالاخص مسلک بهایی
استبعاد ندارد، و در اخبار مرویه از کافی و عیّاشی و غیر اینها تفسیر شده فاحشه بکسی که بر خلاف حق دعوي امارة و ولایت کند،
و بعضی تفسیر بزنا کردهاند.
و لکن تحقیق کلام اینست که فاحشه مطلق اعمال زشت و قبیح است که قبح عقلی دارد و ارباب مذاهب باطله باسم دین مرتکب
میشدند مثل عبادت اصنام که گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، یا مثل ما کانَ صَ لاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ
تَصْدِیَۀً انفال آیه 35 ، یا شرب خمر که گفتند در مذهب موسی و عیسی و انبیاء سلف مباح بوده، یا ازدواج با محارم که در مسلک
بهاء رواج دارد، یا کشف حجاب که گفتند در شریعت اسلام جایز است یا بدعتهایی که در دین زیاد کردند یا مدعی مقامی مثل
خلافت و امامت و ولایت و امارة و رکن رابع و قطب شدند و غیر اینها.
قالُوا وَجَ دْنا عَلَیْها آباءَنا جواب از سؤال مقدر است یعنی از آنها سؤال میکنند که چرا این فاحشه را مرتکب میشوید میگویند پدران
ما مرتکب میشدند ما هم ص: 302
بانها اقتداء میکنیم و هدایت میشویم إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ وَ إِنَّا
. عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 22
وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اینهم جواب از سؤال مقدر است که بآنها بگویند فعل آباء شما که دلیل و حجت نمیشود جواب گویند که حسب
الامر الهیست.
قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ این جمله دلیل واضح و روشن است براي ردّ اشاعره که اکثر عامه هستند و منکر عدل الهی و منکر حسن
و قبح اعمال هستند و لذا عدل از اصول مذهب امامیه شمرده شده.
توضیح کلام اینکه عدل سه معنی دارد یکی مقابل ظلم که نصّ آیات شریفه است إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 فَما کانَ
اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ توبه آیه 71 إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً یونس آیه 44 وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47 و غیر اینها.
دوم- مقابل لغو و عبث که آنهم نصوص قرآنی بر طبقش قائم است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ انبیاء آیه 16 لَوْ
أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِ ذَ لَهْواً لَاتَّخَ ذْناهُ مِنْ لَدُنَّا انبیاء آیه 17 وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ دخان آیه 38 أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما
خَلَقْناکُمْ عَبَثاً مؤمنون آیه 117 ، و غیر اینها.
سوم- افعال اللَّه تماما حسن است و موافق با مصالح و فعل قبیح از او صادر نمیشود و اشاعره منکر حسن و قبح عقلی هستند و تبعیت
افعال را با مصالح و مفاسد قبول ندارند و مصلحت و مفسده را زیر بار نمیروند و غافل از این هستند که حتی بچه شیرخوار اگر
مادرش در روي او خنده کند تبسم میکند و اگر رو ترش کند گریه میکند آن را حسن و این را قبیح میداند، حتی سگ اگر
، استخوان نزد او بیندازي دم را حرکت میدهد و اگر سنگ بیندازي پارس میکند آن را خوب أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 303
و این را بد میشمارد و غافل از اینکه این مسلک باعث عدم وثوق بدستورات الهی میشود زیرا اگر فرداي قیامت فرعون و نمرود و
شدّاد را بهشت برد و انبیاء را جهنم برد قبحی ندارد مؤمن جهنم رود کافر بهشت، خذلهم اللَّه تعالی.
صفحه 168 از 258
أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ مسئلۀ- کذب اعم از این است که علم بخلاف واقع داشته باشد یا شک بلکه ظن و تماما حرام است
بالاخص کذب بر خدا و رسول تا انسان یقین بواقع پیدا نکند یا اطمینان که یقین عرفی است یا چیزي که قائم مقام علم باشد مثل
خبر ثقۀ و بیّنه و امثال آنها نمیتواند نسبت دهد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 29 ].... ص : 303
( قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ( 29
بگو اي رسول محترم (ص) که پروردگار من امر فرموده بقسط و عدل و برپا بدارید روهاي خود را نزد هر مسجدي و خدا را
بخوانید در حالی که دین را از براي او خالص کنید همان نحوي که شما را ابتداء فرموده همان نحو عود و بازگشت میکنید در
قیامت.
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ در مقابل کسانی که گفتند خدا امر بفحشاء و منکر کرده بگو خدا امر بفحشاء نمیکند و امر بقسط فرموده و
قسط بمعنی عدل و از لغات اضداد است بر ظلم هم اطلاق شده در قرآن یک جا میفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ مائده آیه 46 ، و
یک جا أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
سوره جنّ آیه 15 ، و عدل هم در عقائد و هم در اخلاق و هم در افعال مطلوب است و مورد امر است، اما عدل در عقائد آنکه از
حدّ آنها تجاوز نکند که افراط میشود مثل نصارا نسبت بحضرت عیسی علیه السّلام، و غلات نسبت بامیر المؤمنین، و مبدئین که
بدعت در دین گذاردند و یا چیزي کم کند که منکر بعضی از عقائد باشد مثل مخالفین که ص:
304
منکر امامت ائمه علیهم السّلام شدند یا سایر فرق شیعه که نسبت ببعض آنها انکار کردند یا منکر بعضی از ضروریات دین یا مذهب
شدند.
و اما در اخلاق تا میتواند ازاله اخلاق رذیله کند چه در طرف افراط و چه در طرف تفریط و اگر نتوانست لا اقل آثار آنها را ظاهر
نکند بلکه آثار ضدّ آنها را ظاهر سازد.
و اما در افعال دست اقل در واجبات کوتاهی نکند و مرتکب معاصی کبار هم نشود و اصرار بر صغار هم نداشته باشد و منافیات
مروت را هم ترك کند.
وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ بعضی گفتند عطف بلایفتننّکم الشیطان است لکن ظاهرا عطف بالقسط است یعنی امر ربی
بالقسط و بان اقیموا وجوهکم عند کل مسجد، بتقدیر ان، و در تفسیر این جمله بعضی گفتند مراد اقامه جماعت است در مساجد و
بعضی گفتند مراد توجه بقبله است کعبه معظمه و بعضی گفتند مراد توجه بمساجد است، و لکن آنچه بنظر میرسد توجه بخدا است
در حال سجده یعنی بر غیر خدا سجده نکنید چنانچه عبده اصنام و شمس و کواکب و نار متوجه آنها بودند در حال سجده حتی
بعض صوفیه که گفتند صورت مرشد را در نظر بیاورید در حال نماز و سجده.
وَ ادْعُوهُ اینهم قرینه میشود بر آنچه عرض شد که خداوند را بخوانید هر چه میخواهید و او را مؤثّر بدانید و از غیر او طلب نکنید و
بغیر او امیدوار نباشید و توکل نکنید مگر باو که در حدیث قدسی دارد
و عزّتی و جلالی لاقطعنّ امل آمل غیري.
مُخْلِصِ ینَ لَهُ الدِّینَ دین را بر خدا خالص کنید که شائبه ریاء و سمعه در عبادات و اعمال شما نباشد که خلوص در نیّت شرط صحت
کلیه عبادات است و ریاء در عمل از معاصی بسیار بزرگ است حتی گفتند شرك خفیست و بدتر از شرك جلیست أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 305
صفحه 169 از 258
کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ بعضی گفتند اشاره بروز قیامت است که عریان و برهنه وارد میشوند لکن ظاهر اینست که اشاره بیوم البعث
است که خداوند همین نحوي که قدرت داشت شما را از کتم عدم بوجود بیاورد قدرت دارد که یوم القیامه هم شما را عود دهد و
زنده کند که در بسیاري از آیات این مفاد بیان شده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 30 ] .... ص : 305
( فَرِیقاً هَدي وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَۀُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ( 30
جمعی را خداوند هدایت فرمود و جمعی ثابت و محقق شد بر آنها گمراهی و آنها کسانی هستند که گرفتند شیاطین را اولیاء خود و
لازم الاطاعۀ از غیر خدا و گمان میکنند که آنها هدایت شدهاند.
بعضی این آیه شریفه را حمل بر اخبار طینت کردهاند مثل
السعید سعید فی بطن امّه و الشقی شقی فی بطن امّه
و مثل خبري که طینۀ مؤمن را از علیین و از فاضل طینۀ ائمه علیهم السّلام اخذ کردند و طینۀ کافر را از سجین و غیر اینها لکن آیه
هیچ دلالتی بر این ندارد و این اخبار علاوه بر اینکه سند ندارد و معارض با اخبار دیگر است که میفرماید
کل مولود یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه و ینصرانه
و موهم جبر است محمول است بنحو اقتضاء و علیّت تامه ندارد و منافی با اختیار نیست و معناي آیه اینست که اولاد آدم دو دسته
هستند یک قسمت اهل ایمان و اعمال صالحه که خداوند بلطف و توفیق خود، آنها را هدایت فرمود و آنها هم قبول هدایت باختیار
نمودند که مفاد فَرِیقاً هَدي است و یک قسمت کسانی هستند که قبول هدایت نکردند و ثابت بر آنها ضلالت و گمراهی شد که
جمله وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَۀُ دلالت دارد و سبب ضلالت آنها این شد که إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ و عبادت شیطان کردند و
اطاعت او نمودند بمساعدت نفس امّاره ص: 306
و حبّ دنیا و هواي نفس از روي اختیار و اعجب از این آنکه در جهل مرکب افتادند و خدا را بکلی کنار گذاردند مِنْ دُونِ اللَّهِ و
خیال کردند که راه حق و طریق مستقیم همین است وَ یَحْسَ بُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ و البته کسانی که در جهل مرکب بیفتند و خود را
مهتدي بدانند دیگر قابل هدایت نیستند و اعتناء بانبیاء و ائمه و علماء نمیکنند و پند نمیگیرند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 31 ].... ص : 306
( یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ( 31
اي پسران آدم بگیرید زینت خود را نزد هر مسجد و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید محققا خداوند دوست نمیدارد اسراف
کنندگان را.
قریب بیست حدیث در برهان در تفسیر این آیه ذکر کرده مراجعه کنید و ما اولا بتفسیر آیه مطابق ظاهر آیه شریفه میپردازیم و
سپس بمفاد اخبار.
یا بَنِی آدَمَ خطاب اگرچه بپسران آدم است لکن مراد اعم از رجال و نساء است و از باب تغلیب تعبیر ببنی آدم شده خُ ذُوا زِینَتَکُمْ
مراد مطلق تزین است بپوشیدن لباس فاخر و جدید و نظیف و طاهر و شانه زدن بلحیه و گیسوان و عطر زدن و انگشتر فاخر در دست
کردن و سایر زینتها و معناي خذوا یعنی خود را زینت کنید مخصوصا در مقابل کفار و معاندین که اینها باعث عظمت اسلام و
مسلمین میشود و بنظر حقارت بآنها نظر نمیکنند عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ اشاره باوقات صلوة و دخول در مساجد براي اقامه جماعت اعم از
نماز عیدین و جمعه و فرائض یومیه و نماز طواف و آیات و غیر اینها بقرینه لفظ کلّ.
صفحه 170 از 258
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا از نعم الهی از مأکولات و مشروبات بهرهبرداري کنید چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد چنانچه بیاید، و امر اکل و
شرب ترخیص است ص: 307
نه وجوب مگر در صورتی که حفظ نفس منوط باو باشد که واجب میشود و نیز از باب مثال است و جمیع نعم الهیه از این باب است
ملبوسات و منکوحات و سائر لذائذ نفسانی مشروط بر اینکه از راه حلال باشد نه از ممر حرام.
وَ لا تُسْرِفُوا اسراف زیادهروي در مصرف است مقابل تقتیر که در مصارف لازمه هم کوتاهی کند و صرف نکند و مقابل تبذیر که
بیجا و در مصارف غیر عقلایی و غیر مشروع صرف کند و مقابل قصد و اقتصاد که میانه روي که صرف در مصارف مشروعه
عقلایی کند و بالجمله چهار عنوان است: اسراف، تقتیر، تبذیر، قصد فقط قصد ممدوح است و مطلوب و آن سه مذموم و مبغوض و
حرام است بلکه اسراف از معاصی کبار شمرده شده و آیات شریفه در مذمت او نازل من جمله همین آیه إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ زیرا
عدم حب الهی دال بر مبغوضیت است بخصوص در مقام که بمنزله علت تحریم است.
و اما اخبار در بعضی بنماز عیدین و بعضی بنماز جمعه و بعضی بنماز جماعت و بعضی بمطلق نماز در مساجد و بعضی بعطر زدن
بعضی بلباس جدید و معلوم است تمام اینها بیان مصداق است و منافات با عموم آیه ندارد و تعارضی هم بین آنها نیست
[سوره الأعراف ( 7): آیه 32 ] ..... ص : 307
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِ َ ص ۀً یَوْمَ الْقِیامَۀِ کَ ذلِکَ نُفَصِّلُ
( الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 32
بگو اي رسول اکرم (ص) کیست که حرام کرده باشد زینتهایی که خداوند خارج فرموده از براي بندگان خود و چیزهاي پاکیزه از
اقسام روزیها بگو اینها از براي کسانیست که ایمان آوردند و مخصوص آنها است شریک ندارند روز قیامت همین نحو ما تفصیل
میدهیم آیات خود را براي کسانی که میدانند. ص: 308
قُلْ مَنْ حَرَّمَ استفهام انکاریست یعنی احدي حرام نکرده در جمیع شرایع از آدم تا خاتم حلال بوده زِینَۀَ اللَّهِ چیزهایی که انسان بآنها
مزین میشود و موجب حفظ شئونات و احترامات و آبرو میگردد از البسه و جواهرات و غیرها فقط لباس ابریشم خالص و زینت بطلا
بر مرد حرام است که مخصص این آیه است بدلیل اخبار الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ که غرض اصلی از خلقت آنها براي بشر است بلکه جمیع
ما فی الارض بلکه جمیع ما فی السموات و الارض چنانچه آیات شریفه تقریبا شش آیه بر این قائم است و اخبار در ذیل این آیه و
استشهاد باین آیه در باب پوشیدن ائمه علیهم السّلام و اصحاب آنها البسه فاخره بسیار داریم که خلاصه مفاد آنها حضرت ابا عبد
اللَّه علیه السّلام روز عاشورا جبه خز پوشیده بودند و حضرت صادق علیه السّلام اثواب حسان کثیرة القیمه پوشیده بودند در مسجد
الحرام و حضرت یوسف علیه السّلام (کان یلبس البسۀ الدیباج مزررة بالذهب) و حضرت زین العابدین علیه السّلام در زمستان لباس
و جبه و قلنسوه خز میپوشیدند و در تابستان میفروختند و وجه آن را صدقه میدادند و حضرت باقر علیه السّلام لباسهاي بسیار فاخر
در ایام زفاف پوشیده بودند و در کتاب امیر المؤمنین علیه السّلام براي محمد بن ابی بکر باهل بصره این جمله را دارد فرمود
(شارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم فاکلوا معهم من طیبات ما یأکلون و شربوا من طیبات ما یشربون و لبسوا من افضل ما یلبسون و سکنوا
من افضل ما یسکنون و تزوجوا من افضل ما یتزوجون و رکبوا من افضل ما یرکبون و اصابوا لذّة الدنیا مع اهل الدنیا و هم غدا جیران
اللَّه الی آخر الخطبۀ و حضرت حسین علیه السّلام کساء خز که پنجاه دینار قیمت داشت پوشیده بودند و در تابستان صدقه دادند و
غیر اینها از اخبار استشهاد باین آیه فرمودند.
وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ گفتند مراد اشیاء لذیذه از مأکولات و مشروبات بلی البته باید از حلال باشد و ثانیا براي حفظ شئونات و
احترامات و اعتبارات ص: 309
صفحه 171 از 258
در مقابل دشمنان دین نه از روي کبر و نخوت و خودپسندي و افتخار باشد.
قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا لام اختصاص است یعنی اصل خلقت اینها براي مؤمنین است و کفار و مخالفین که بهرهبرداري
میکنند بطفیل اینها است و الّا قابلیت کوچکترین نعمت را ندارند و سرّ استفاده آنها از جهت معاشرت و مخالطۀ با اهل ایمان است و
چون روز قیامت از هم جدا میشوند وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 ، بقدر خردلی از اینها بآنها افاضه نمیشود لذا میفرماید
خالِصَۀً یَوْمَ الْقِیامَۀِ دیگر مشارکت با آنها ندارند.
کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ البته جهال تصور میکنند که تمام بشر در این امور مشترکند بلکه خود را مقدم میدانند و علماء و
صلحاء و مؤمنین را کلّ بر جامعه میشمارند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 33 ] .... ص : 309
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی
( اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 33
بگو اي نبیّ اکرم (ص) اینست و جز این نیست که پروردگار من حرام فرمود کارهاي زشت قبیح را آنچه قبحش ظاهر است و آنچه
از قبایح باطنیه است و از معاصی الهیه و از ظلم و تعدي بناحق و اینکه شرك بیاورید بخدا چیزي را که خداوند نازل نفرموده باو
دلیل و برهانی و اینکه بگوئید بر خدا چیزي را که نمیدانید.
قُلْ خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که باین کفار و مشرکین بفرماید إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ انّما از ادات حصر است
یعنی محرمات الهی منحصر است بفواحش جمع فاحشه بمعنی کارهاي زشت قبیح که در نظر هر عاقلی قبح و زشتی أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 310
آن معلوم است و آنها هم دو قسم است قبایح ظاهریه که افعال قبیحه باشد مثل زنا، فحش، غیبت، ظلم، اذیت، نمامی، سعایت، ساز،
آواز، رقص و امثال اینها که عقلاء مذموم میدانند، و یک قسم قبایح باطنیه است که اخلاق رذیله و صفات خبیثه است مثل کبر،
عجب، بخل، عناد، عصبیت، حسد و امثال آنها که مفاد ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ است و اینها را تعبیر بقبایح عقلیه میکنند و بقاعده
(کلما حکم به العقل حکم به الشرع) شرعا حرام است و مورد نهی شرعی است وَ الْإِثْمَ که معاصی شرعیه است که عقل درك قبح
آن را نمیکند فقط از طریق شرع حرمت آنها ثابت شده مثل اکثر معاصی و بعد از ثبوت حرمت شرعیه عقل هم حکم بقبح آنها
میکند چون معصیت خداوند عقلا قبیح است بعلاوه نهی شرعی کاشف از وجود مفسده است و چیزي که داراي مفسده باشد عقلا
قبیح است لذا گفتند (و کلما حکم به الشرع حکم به العقل) و باصطلاح قاعده ملازمه از طرفین تمام است بمقتضاي مذهب عدلیه.
وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ تعدي و تجاوز است نسبت بمال مردم و عرض و ناموس باصطلاح اگر حق تو را از بین بردند حق داري بهر نحوي
که بتوانی دریافت کنی این بحق است و اما اگر بخواهی حق دیگران را پایمال کنی و از بین ببري و بدون حق از آنها بگیري این
بغیر حق است هم جنبه حق اللهی دارد هم حق الناسی و عقوبتش بسیار سخت است.
وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ که اولین معاصی کبیره و اعظم آنها است (الشرك باللّه) بتمام اقسام شرك ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی و در
حکم شرك است جمیع عقائد فاسده که خلاف ایمان است ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً معنی این نیست که شرك دو قسم است یک قسم
که از روي دلیل و برهان قطعی از جانب خدا ثابت شده باشد او حرام نیست و یک قسم بدون دلیل و او حرام است بلکه مراد
، اینست که شرك مطلقا بلا دلیل و برهان و ابدا ترخیصی از جانب حق بر او نرسیده و از محالات أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 311
اولیه است و چیزي هست بلا دلیل و برهان که معنی سلطان است.
صفحه 172 از 258
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ این جمله شامل مرتکبین فواحش میشود که گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها و شامل اهل بدع میشود که
بدعت در دین گذاردند و نسبت بخدا دادند و شامل اهل خلاف میشود که بقیاسات و استحسانات و اولویات و مناطات ظنّیه احکام
دین را ثابت میکنند خذلهم اللَّه جمیعا.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 34 ].... ص : 311
( وَ لِکُلِّ أُمَّۀٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ ( 34
و از براي هر جماعتی مدتی است پس زمانی که مدّت آنها رسید تأخیر نمیافتد ساعتی و جلو هم نمیافتد از براي آنها.
وَ لِکُلِّ أُمَّۀٍ أَجَلٌ مراد از اجل اگر مرگ باشد که مدت عمر هر کسی در دفتر الهی ثبت است حتی نفس کشیدن آنها محدود و معین
، است وقتی بانتهاء رسید مرگ او را دررسد و کسی نمیداند جز ذات اقدس ربوبی وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ لقمان آیه 34
چه آجال حتمی باشد و چه معلقی زیرا خداوند میداند معلّق علیه واقع میشود یا نمیشود، چه در لوح محفوظ ثبت شده باشد و چه در
لوح محو و اثبات زیرا خدا میداند محو میشود یا اثبات میشود، و اگر مراد مدت ریاست و عنوان باشد مثل مدت سلطنت بنی امیّه و
بنی عباس و سایر سلاطین مثل صفویه و قاجاریه زمانی که مدت رسید از این عنوان خواهند افتاد و از این قبیل است سایر امور مثل
غنی، فقر، عزت، ذلّت، صحت، مرض، نعمت، بلاء هر چه که بر هر قومی معین شده فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ یعنی انقضاء مدت شد و بسر
رسید لا یَسْتَأْخِرُونَ نمیتوانند عقب بیندازند و بر مدت خود اضافه کنند ساعَۀً تعبیر بساعت نه بمعنی اینست که کمتر از ساعت بتوانند
بلکه آنی نمیتوانند با اینکه کمال جدیت را میکنند در ص: 312
عقب انداختن و در ابقاء مدت و توهّم میکنند که میتوانند وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اشاره باینست که اگر دیگران بخواهند اینها را از بین ببرند
تا مدت اینها باقیست در علم الهی قدرت ندارند خلاصه اینکه اینگونه امور از تحت قدرت ممکنات خارج است حتی مسئله ایمان و
کفر إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56 ، و این موضوع منافات با تکلیف ندارد
که قاتل بگوید مدت عمر مقتول تمام شده بود یا کفار بگویند اگر خدا میخواست ما ایمان میآوردیم یا خیام بگوید:
می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
این عقیده جبریه است احکام تشریعیه تکلیفیه مربوط بامور تکوینیه نیست و سلب اختیار نمیکند خداوند میدانست که این کافر
باختیار ایمان نمیآورد و این قاتل باختیار مرتکب قتل میشود و خیّام باختیار می میخورد و چنانچه اینها را میدانست میداند که اینها
بجهنم میروند و معذّب میشوند، در جواب خیام باید گفت جهنم رفتن تو را هم حق ز ازل میدانست گر جهنم نروي علم خدا جهل
بود.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 35 ].... ص : 312
( یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 35
اي فرزندان آدم اگر زمانی که میآید شما را البته پیغمبرانی از خود شما که بیان میکنند و خبر میآورند بر شما آیات مرا پس هر کس
که از مخالفت آنها پرهیز نمود و خود را صالح کرد پس براي آنها خوفی از عذاب نیست و از فوت نعمتهاي خدایی محزون
نمیشوند یعنی از آنها فوت نمیشود تا محزون شوند.
یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام فرزندان آدم است که شرائط تکلیف در آنها جمع است از بلوغ و عقل که شرط اصل تکلیف است و علم
که شرط تنجز تکلیف ص: 313
است و قدرت که شرط حسن الخطاب است که این چهار شرط را از شرائط عامّه میگویند که در تمام تکالیف شرط است.
صفحه 173 از 258
إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ امّا ان ما بوده نون در میم ادغام شده و ان شرطیه است و ما زمانیه است و بدون ما هم کلام تمام است که فرموده باشد
ان یأتینکم لکن چون قضایاي شرطیه تصدق عن کاذبین و دلالت بر ثبوت و تحقق ندارد لکن ذکر کلمه ما بخصوص با نون تأکید
یأتینکم اشاره باین است که البته این موضوع تحقق پیدا میکند رُسُلٌ مِنْکُمْ یعنی از همین فرزندان آدم بخصوص از هم زبان شما که
میفرماید ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4 یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ قصه بیان قضایا است و در اینجا بیان آیاتِی آیات الهی
آیات شریفه قرآن بیان احکام تعیین مراجع از خلفاء و علماء، قصص انبیاء، قضایاي قیامت و نحو اینها است فَمَنِ اتَّقی پس از بیان
رسل کسانی که مخالفت نکردند و از منهیات انها اجتناب نمودند که معنی تقوي ترك محرمات است وَ أَصْلَحَ یعنی کارهایی که
مصلحت بر آنها دارد چه در دنیا و چه در آخرت عمل کردند و بنده صالح شدند فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ ایمن از بلیات در دنیا و از عذاب
و سخط در آخرت هستند وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ که هیچگونه تفضلی از آنها منع نمیشود تا موجب حزن آنها بشود و بعبارت دیگر از هیچ
عبادتی کوتاهی ندارند تا از مثوبات آن محروم گردند و مرتکب هیچ معصیتی نمیشوند تا گرفتار عذاب آنها شوند خلاصه عدم
خوف براي تقوي است و عدم حزن براي اصلاح است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 36 ]..... ص : 313
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 36
و کسانی که تکذیب کردند بآیات ما و طلب بزرگی کردند و تکبر ورزیدند ص: 314
از آن آیات اینها اصحاب و یاران آتش هستند و آنها در آتش همیشه هستند.
وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا عطف به فَمَنِ اتَّقی است خلاصه فرزندان آدم بعد از آمدن رسل دو دسته هستند یک دسته کسانی که گرویدند
برسولان و ایمان آوردند و متقی و صالح شدند خوف و حزنی ندارند و یک دسته کسانی هستند که تکذیب رسل کردند و آیات
خداوند را دروغ پنداشتند و گفتند از جانب خدا نیست وَ اسْتَکْبَرُوا زیر بار نرفتند و تکبر کردند عَنْها از آن آیات که قبلا ذکر شد
أُولئِکَ این مکذبین و منکرین أَصْحابُ النَّارِ همراه آتش هستند که از آنها جدا نمیشود هُمْ فِیها خالِدُونَ اینها در آن آتش که جهنم
باشد ابد الاباد معذب هستند که دیگر خلاصی ندارد، و این جمله رد بسیاري از حکماء و صوفیه و شیخیه که خود را از عرفاء
میشمارند و منکر خلود در عذاب هستند است چنانچه بسیاري از آیات صریح در مسئله خلود است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 37 ].... ص : 314
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ کَ ذِباً أَوْ کَ ذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِ یبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما
( کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ ( 37
پس کیست ظالمتر از کسی که افتراء بندد بر خدا در حال کذب یا تکذیب کند بآیات الهی اینها بعد از اینکه آنچه در کتاب الهی
ثبت شده و تقدیر شده از عمر و روزي و زندگانی براي آنها نائل شدند و مدت آنها تمام شد ملائکه قابض ارواح میآیند و آنها را
قبض روح میکنند و بآنها میگویند کجایند آنهایی که شما پرستش میکردید از غیر خدا جواب میدهند که ما آنها را مفقود کردهایم
و نمییابیم آنها را و شهادت میدهند بر ضرر خود که ما کافر بخدا بودیم. ص: 315
فَمَنْ أَظْلَمُ بطریق استفهام که دلالت دارد بر اینکه ظالمتر از اینها کسی نیست و نخواهید پیدا کنید که هم ظلم بخود کردند و مورد
عذاب ابدي شدند و هم ظلم بانبیاء کردند که آنها را تکذیب کردند و بآنها اذیت وارد کردند یا بائمه و خلفاء الهیه و هم ظلم
ببندگان الهی که نگذاشتند آنها بیابند و هدایت شوند مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ کَذِباً که دروغهایی در آوردند و نسبت بخدا دادند و
افتراء بخدا زدند مثل متنبّیان که بدروغ دعوي رسالت کردند مثل مسیلمه کذّاب و باب و بهاء و امثال اینها یا دعوي خلافت کردند
صفحه 174 از 258
مثل خلفاء سهگانه و بنی امیه و بنی العباس یا دعواي قطبیت و رکن رابعیت و مرشدیت کردند که هم بخود ظلم کردند و مستحق
خلود در عذاب شدند و هم مردم را اغواء کردند و هم در حق انبیاء حقّه و ائمه اطهار علیهم السّلام ظلم و اذیت روا داشتند.
أَوْ کَ ذَّبَ بِآیاتِهِ انکار نبوت انبیاء و امامت ائمه علیهم السّلام نمودند یا احکام الهیه را زیر پا گذاردند و در مقابل قوانین قرآن قانون
جعل کردند.
أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِ یبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ آنچه از سلطنت و دولت و عزت و عمر و نعمت بر آنها معین شده و سهم و نصیب آنها در کتاب
تقدیر و ثبت شده نائل شدند و تمام شد مدت آنها تا زمانی که رسل الهی ملائکه قابضین ارواح بر آنها وارد شدند حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ
رُسُلُنا و قبض ارواح خبیثه آنها را بشدت و سختی نمودند یَتَوَفَّوْنَهُمْ که توفی اخذ بشدت و قوت است و از این باب است توفی دین
که از مدیون بشدت دائن اخذ کند.
قالُوا ان ملائکه و رسل الهی از راه توبیخ و سرزنش و استهزاء أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ از بتها پیشوایان خود از متنبّیان و
خلفاء جور که بیایند شما را یاري کنند و از دست ما نجات دهند و کجایند عدّه و اتباع شما که بیایند حفظ و حراست شما را
بنمایند و خیال میکردند همیشه آنها با شما هستند و از چنگال ص: 316
ملک الموت و بأس الهی نجات میدهند.
قالُوا این ظلمه و جائرین در جواب ملائکه ضَ لُّوا عَنَّا از دست ما رفتند و مفقود شدند و دست از یاري ما برداشتند و ما را اینها در
چنگال شما گرفتار کردند وَ شَ هِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ و اقرار و اعتراف بضلالت و گمراهی خود نمودند أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ که ما کافر
بخدا و انبیاء و ائمه (ع) بودیم و زیر بار احکام خدا نرفتیم لکن این اقرار و اعتراف دیگر بر آنها سودي ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَۀُ لِلَّذِینَ
یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22 ، شرحش گذشت.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 38 ].... ص : 316
قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّۀٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ
( أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ ( 38
خطاب قهر آمیز الهی میرسد باین کفار و مخالفین که داخل شوید در جماعت هممسلک خود که پیش از شما از دنیا بیرون رفتند از
جن و انس در آتش جهنم هر زمانی که جماعتی داخل میشوند لعن میکنند جماعتی را که قبل از آنها داخل شده بودند و
هممسلک بودند و اخوّت مسلکی داشتند تا زمانی که تماما یکدیگر را ملاقات نمودند و تمام مجتمع شدند طائفه بعدي در حق
طائفه قبلی میگویند پروردگار ما اینها ما را گمراه کردند عذاب آنها را دو برابر کن در آتش خطاب میرسد عذاب همه شما دو برابر
است و لکن نمیدانید.
قالَ ادْخُلُوا بعضی گفتند این خطاب در روز قیامت است و مراد از قال جعل است یعنی آنها را داخل میکنند مثل خطاب کُونُوا قِرَدَةً
خاسِئِینَ بقره ص: 317
آیه 61 ، و لکن حمل بر قیامت خلاف ظاهر است زیرا در قیامت مجتمعا وارد جهنم میشوند نه طائفه طائفه یکی بعد از دیگري بلکه
همان بعد از موت است و مراد عذاب برزخ است و در حدیث داریم از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود
اذا مات ابن آدم قامت قیامته
و در قیامت از آتش برزخ بدون حساب و کتاب وارد آتش جهنم میشوند و حمل قال بر جعل هم صحیح نیست زیرا اگر بگوئیم
. خطاب ادخلوا مناسب است کلمه قال مناسب نیست با کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ اعراف آیه 166
فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ طوائفی از کفار که هر طائفه پس از انقضاء مدت خود دنیا را خالی کردند و گرفتار آتش شدند تمام
صفحه 175 از 258
داخل آنها شوید و با آنها در عذاب شرکت نمائید چنانچه دیگران هم که بعد از شما میآیند آنها هم بشما ملحق خواهند شد مِنَ
الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ طوائف جن از شیاطین و کفار آنها که آنها هم بنوبت از دنیا میروند و گرفتار عذاب میشوند و طوائف انس از زمان
آدم ببعد که هر طبقه بعد از طبقه دیگر تا دنیا بآخر برسد فِی النَّارِ که گفتیم ظاهرا نار عالم برزخ است و نظر به اینکه هر طائفهاي
متابعت طائفه قبل از خود را کردند در شرك و کفر و عناد و خلاف و معاصی و از آنها اتّخاذ کردند تقصیر را گردن آنها میگذارند
و میگویند شما ما را بعذاب انداختید هم عذاب خود را دارید و هم سبب شدید که ما را معذب کردید لذا میفرماید کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّۀٌ
لَعَنَتْ أُخْتَها یعنی طائفه قبل از خود را و باین موضوع در مواردي از قرآن اشاره دارد الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ
زخرف آیه 67 ، و سرّ اینکه متقین با هم دوست هستند اینست که لاحقین کمال امتنان را از سابقین دارند که شما ما را هدایت
کردید و ما بوسیله شما نجات پیدا کردیم و بنعمت بهشت نائل شدیم.
حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً که طائفه اخیره هم وارد شدند و تماما در آتش مجتمع گشتند قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ یعنی هر طائفه در
حق طائفه قبل از خود ص: 318
نه طائفه اخیره بطائفه اولیه رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَ لُّونا که هم خود آنها در ضلالت بودند و هم ما را بضلالت انداختند فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ
النَّارِ یکی از جهت ضلالت خود و یکی از جهت اضلال ما قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ زیرا هر دو جهت را شما هم دارید هم خود در ضلالت
بودید هم طائفه بعد خود را اضلال کردید وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ زیرا هر کس هر گناهی مرتکب شود تقصیر را گردن دیگري میگذارد
چنانچه اهل عذاب شیطان را ملامت میکنند و او میگوید فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ابراهیم آیه 27 ، و همچنین ضعفاء گردن اکابر
بار میکنند فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً الایۀ ابراهیم 24 ، و غیر اینها و نمیدانند که تمام عیب با خود آنها است که
بتمام میل اطاعت شیطان و متابعت اکابر و موافقت با پیشینیان کردند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 39 ].... ص : 318
( وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ ( 39
و میگویند طائفه پیشینیان بطائفه بعدیان که شما بر ما فضیلتی ندارید که باعث تخفیف عذاب شما و تضعیف عذاب ما باشد پس
بچشید عذاب را بسبب آنچه که بودید کسب میکردید.
بعد از آنی که لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري انعام آیه 164 هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ سبأ آیه 32 و غیر اینها از آیات ثابت و محقق
میشود که هر کس گرفتار عمل خود است لذا طائفه قبل وَ قالَتْ أُولاهُمْ بطائفه بعد میگویند لِأُخْراهُمْ که ما گرفتار عمل خود هستیم
و شما هم بجزاي عمل خود گرفتارید شما بر ما فضیلتی ندارید فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ.
ص: 319
[سوره الأعراف ( 7): آیه 40 ] ..... ص : 319
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِي
( الْمُجْرِمِینَ ( 40
محققا کسانی که تکذیب کردند بآیات ما و تکبر ورزیدند از آن آیات باز نمیشود از براي آنها درهاي آسمان و داخل بهشت
نمیشوند تا اینکه شتر از سوراخ سوزنی رد شود و همین نحو جزا میدهیم کسانی را که مجرم و گنهکار باشند.
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهی انبیاء هستند که آنها را تکذیب کردند و کذاب و ساحر و مجنون دانستند و اوصیاء و ائمه اطهار
هستند که انکار وصایت آنها را کردند و قرآن است که او را محجور قرار دادند چنانچه از قول رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
صفحه 176 از 258
میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَ ذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً و دستورات و احکام الهیست که تغییر دادند و منکر شدند که
این جمله دلالت دارد و شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و اهل بدعتها و منکرین پارهاي از احکام الهی شدند تماما تکذیب
آیات الهی را کردند.
وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها کفار بر انبیاء تکبر کردند و ائمه جور بر ائمه هدي (ع) نخوت ورزیدند و ارباب ضلالت بر اهل هدایت و مبدعین بر
احکام دین و اعداء دین بر قرآن مبین و مبلغین سوء بر معجزات صادره از هدات مهدیین.
لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ بعضی گفتند مراد ارواح آنها است که بعد از قبض روح آنها بآسمان نمیبرند و درهاي آسمان براي آنها
باز نمیشود و بر طبق آن اخباري هم داریم که روح مؤمن را میبرند بآسمانها و ملائکه استقبال میکنند و بشارت میدهند آنها را
برضاي الهی و بهشت و روح کافر را برمیگردانند بوادي برهوت، و بعضی گفتند مراد اعمال آنها است که عمل مؤمن را میبرند
بسماء و عمل کافر را بر سر او میزنند، و بعضی گفتند مراد بردن روح است در بهشت چون ص:
320
بهشت در آسمان است و کافر را میبرند در جهنم که در زمین است لکن ظاهر اینست که کنایه است از عدم شمول رحمت که
شایبهاي از رحمت بمشام آنها نمیرسد و مورد هیچگونه احترامی نمیشوند و درهاي رحمت بروي آنها بسته میشود بخلاف مؤمن که
تمام ابواب رحمت بروي او باز میشود چنانچه وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ نیز کنایه است از اینکه محال و
ممتنع است دخول شتر در سوراخ سوزن کَذلِکَ نَجْزِي الْمُجْرِمِینَ که از تمام فیوضات و تفضلات محروم میشوند و از قابلیت رحمت
بکلی میافتند و ممنوعند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 41 ] ..... ص : 320
( لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کَذلِکَ نَجْزِي الظَّالِمِینَ ( 41
از براي آنها از جهنم دو چیز است یکی جایگاه آنها که زیر پاي آنها و فرش آنها است و یکی روانداز و بالاي سر آنها است و این
نحو ما جزاء میدهیم ستمکاران را و ظالمین را.
از این آیه شریفه بضمیمه آیه قبل استفاده میشود که براي مکذبین بآیات الهی و مستکبرین از آن دو چیز هست یکی محروم شدن
از فیض رحمت و بهشت و دیگر دخول جهنم و عذاب، قسمت اول را آیه قبل بیان فرموده و قسمت دوم را این آیه تکفل نموده.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ مهد چیزي را گویند که بر او قرار میگیرند مثل زمین که بر او قرار و استقرار دارند و مثل گهواره که طفل بر او
قرار گرفته و فرش که روي او مینشینند چنانچه میفرماید أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً نبأ آیه 6 و نیز میفرماید الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ
فِراشاً بقره آیه 20 ، اشاره باینست که از زیر پاي آنها آتش شعله میکشد و روي آتش مینشینند.
وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ یعنی از بالاي سر آنها هم آتش فرومیریزد، اشاره ص: 321
به اینکه اطراف آنها را آتش احاطه کرده و آنها میان آتش هستند.
وَ کَذلِکَ نَجْزِي الظَّالِمِینَ ممکن است مراد از ظالمین همان مکذبین بآیات و مستکبرین باشند که هم بخود ظلم کردند و هم بانبیاء
و هم بمؤمنین و هم باولاد و اتباع خود که نگذاردند بشرف اسلام و ایمان مشرف شوند، و ممکن است مراد مطلق ظالمین باشند که
همین نحوي که بمکذبین مستکبرین عذاب متوجه میشود بظالمین هم توجه دارد چنانچه ظاهر آیه همین است بقرینه واو عاطفه و
جمع محلّی بالف و لام الظالمین و اللَّه العالم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 42 ].... ص : 321
صفحه 177 از 258
( وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 42
و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند تکلیف نمیکنیم نفسی را مگر بمقدار وسع و توانایی او اینها اصحاب بهشت
هستند و اینها در بهشت همیشه هستند.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا مقابل آن کسانی که تکذیب آیات کردند و استکبار نمودند کسانی که ایمان بآیات الهی آوردند و قبول کردند و
زیر بار رفتند و تسلیم شدند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ نظر به اینکه الصَّالِحاتِ جمع محلی بالف و لام است افاده عموم میکند توهم میشود
که مراد جمیع اعمال صالحه است و این از قدرت بشر خارج است فقط مختص بمعصوم است لذا میفرماید لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها
که گفتند وسع کمتر از طاقت است دون الطاقه یعنی اعمال صالحه را بقدري که حرج و ضیق نباشد بجا آوردند ما فوق این و لو
قدرت هم داشته باشند توقع از آنها نیست ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 77 یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ
بقره آیه 181 ، دین مقدس اسلام دین سمحه سهله است ص: 322
امر مشکلی در دین نیست.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ مصاحب کسی را گویند که با او باشد و از او جدا نشود هُمْ فِیها خالِدُونَ توهم نشود که مصاحبت با بهشت
موقت است و مدت دارد همیشه در بهشت ابد الاباد هستند دار بقاء است نه مثل دنیا که همه چیزش فانی و زائل میشود و از دست
میرود.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 43 ] .... ص : 322
وَ نَزَعْنا ما فِی صُ دُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ
( جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّۀُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 43
و ما خارج میکنیم از قلوب مؤمنین در بهشت کینه و عداوت و حسد را و جاري میشود از زیر آنها یعنی قصرها و زیر درختهاي
بهشت نهرهایی از آب و شیر و عسل و خمر و گفتند الحمد للَّه حمد مختص خداوندي است که ما را هدایت فرمود از براي این و ما
نبودیم که هدایت شویم اگر نبود اینکه خداوند ما را هدایت میفرمود هراینه بتحقیق آمدند پیغمبران ما بحق و راستی و اینها ندا
میشوند اینست آن بهشتی که شما بمیراث نائل شدید بسبب آنچه که بودید عمل میکردید وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ در دنیا
چه بسیار میشود که بر زخارف دنیوي یا حیازت مقامی میان دو برادر یا پدر و فرزند یا دو شریک و رفیق کدورتی پیدا میشود که
باعث حسد و بغضاء و نقار میگردد و لو مؤمنین بواسطه ایمان آثار آنها را بار نکنند لکن این صفات خبیثه را از قلوب خود نمیتوانند
بیرون کنند چون غالبا اختیاري نیست و خداوند هم مؤاخذه نمیفرماید و لکن در بهشت خداوند بقدرت کامله خود این نوع صفات
خبیثه را بلکه جمیع اخلاق رذیله را از قلوب اهل بهشت خارج میفرماید تمام با هم رءوف و مهربان و مألوف هستند چون در بهشت
ص: 323
هم لذائذ جسمانی و هم روحانی هست و این یکی از لذائذ روحی است رزقنا اللَّه.
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ مراد این نیست که از زیر قصر انهار خارج شود یعنی پاي عمارات و وسط اشجار، و شاهد بر این معنی قول
فرعون است که خداوند نقل میفرماید أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْ رَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِی زخرف آیه 50 ، و تعبیر بانهار که جمع
است شاید اشاره باشد باین آیه فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ
. عَسَلٍ مُصَ  فی سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 17
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا در برهان از کافی روایت میکند که مشار الیه هذا ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام
است زمانی که آنها را مشاهده میکنند لکن مکرر گفتهایم که این نوع اخبار بیان مصداق است و این کلام تمام اهل بهشت است از
صفحه 178 از 258
جمیع امم سابقه و این امت بقرینه جمله بعد که لقد جاءت رسلنا بالحق باشد، بنا بر این مشار الیه ایمان است که سبب دخول بهشت
میشود وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ البته معلوم است اگر ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام نفرموده بود احدي هدایت
نمیشد و مجرد عقل کافی نیست حتّی حکماء بزرگ و دانشمندان سترگ که دست آنها از دامن انبیاء کوتاه بوده در چه ضلالتها
افتادند خداوند از لطف و کرمش تمام اسباب هدایت را براي بشر فراهم فرموده چه اسباب تکوینی از اعطاء عقل و قوي و اسباب
خارجیه و چه اسباب تشریعی.
لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ از آدم ابو البشر علیه السّلام تا خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تمام حق بودند و آنچه فرمودند از جانب
حق بوده چه امور اعتقادیه و چه صفات نفسانیه و چه اعمال جوارحیه.
وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّۀُ این آن بهشت است که در دنیا وعده داده شده ص: 324
بودید و قبل از قبض روح شما بشما نشان داده بودند و ملائکه بشما بشارت دادند أُورِثْتُمُوها ارث عبارت از این است که اختصاص
بشما دارد و دیگران حقی ندارند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ سبب میراث شما ایمان و اعمال صالحه بوده که قابلیت این ارث را پیدا کردید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 44 ] ..... ص : 324
وَ نادي أَصْحابُ الْجَنَّۀِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَ  قا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَ  قا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَۀُ
( اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ ( 44
و ندا میکنند اصحاب بهشت اصحاب آتش را که ما یافتیم آنچه را که پروردگار ما بما وعده داده بود حقا راست و محقق بود وعده
او آیا شما هم یافتید آنچه را که پروردگارتان بشما وعده داده بود گفتند اهل آتش بلی ما هم یافتیم و اعلامکنندهاي بین اهل
بهشت و نار ندا درمیدهد که لعنت الهی بر ظالمین است.
وَ نادي أَصْحابُ الْجَنَّۀِ أَصْحابَ النَّارِ این یک نوع سرزنش و بقول ما سرکوفت است که اهل بهشت باهل جهنم میزنند که ما تصدیق
انبیاء کردیم و ایمان آوردیم و اعمال صالحه بجا آوردیم و نتیجه آنها را که انبیاء از جانب خدا خبر داده بودند گرفتیم که تمام
وعدههاي الهی حق و صدق بوده أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَ  قا آیا شما هم آنچه پیغمبران از جانب خدا خبر داده بودند که کفر و
عناد و طغیان و ظلم و مخالفت و معصیت مورث جهنم و عذاب و آتش میشود و شما باور نمیکردید فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَ  قا
دیدند که فرمایشات آنها همه راست و حق بود قالُوا نَعَمْ اقرار و اعتراف میکنند حال باید بچشیم طعم عذاب را.
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اخبار بسیاري از تفسیر علی بن ابراهیم و کافی کلینی و من لا یحضر فقیه و تفسیر عیاشی و طبرسی از حضرت امیر
المؤمنین علیه السّلام و حضرت ص: 325
باقر علیه السّلام و حضرت رضا علیه السّلام و ابن عباس وارد شده که مؤذّن امیر المؤمنین علیه السّلام است که نداي او را جمیع
خلائق میشنوند أَنْ لَعْنَۀُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ در بعض اخبار مذکوره ظالمین تفسیر شده بکسانی که تکذیب کردند ولایت امیر
المؤمنین علیه السّلام را و استخفاف کردند حق آن بزرگوار را و معلوم است اینها مصداق اتمّ ظالمین هستند و جمع محلی بالف و
لام افاده عموم دارد شامل جمیع ظالمین بانبیاء و ائمه اطهار (ع) و غیر آنها از کسانی که استحقاق لعن دارند میشود لعنهم اللَّه، و
شاهد بر این دعوي آیه بعد است که تفسیر میفرماید ظالمین را که کیانند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 45 ] ..... ص : 325
( الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ ( 45
کسانی که مانع و جلوگیري میکنند از راه خداوندي و طلب میکند راههاي کج را و آنها بآخرت کافر هستند.
صفحه 179 از 258
الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ شامل کفار و معاندین و مخالفین و مبلغین سوء و مبدعین میشود که تماما مانع میشوند بندگان خدا را
که در سبیل الهی و صراط مستقیم دین مشی کنند و ایمان بیاورند و بدستورات انبیاء و ائمه و هدات دین عمل کنند بانحاء مختلفه و
القاء شبهات و ستر حقایق که اینها هم بخود ظلم کردند هم بدیگران که مانع آنها شدند هم بانبیاء و ائمه و پیشوایان دین و علماء
اعلام وَ یَبْغُونَها عِوَجاً یعنی طریقهاي کج را اتخاذ کردند که سبل شیطان انسی و جنّی است که میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154 گذشت تفسیرش وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ معاد، بهشت، جهنم، حساب،
نامه عمل، میزان، صراط، ثواب، عقاب همه را منکر و کافر بآن هستند خذلهم اللَّه، و یکی از اقسام کفر اینست که میگویند طریق ما
موجب ثواب است و حق است و طریق حق باطل و مورث عقاب است.
ص: 326
[سوره الأعراف ( 7): آیات 46 تا 49 ] ..... ص : 326
وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُ  لا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّۀِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ( 46 ) وَ
إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ( 47 ) وَ نادي أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ
قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ( 48 ) أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَ مْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَ ۀٍ ادْخُلُوا الْجَنَّۀَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا
( أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ( 49
چهار آیه است راجع باعراف و از آیات مشکله قرآن است و مفسرین هم حقّ تفسیر اینها را اداء نکردند و برخورد بنکات آنها
نکردند و ما در مجلد سوم کلم الطیب توضیح دادهایم و در اینجا هم ناچاریم مقدمۀ توضیح دهیم سپس بشرح آیات بپردازیم بحول
و قوّه و تأیید الهی.
توضیح کلام- اینکه اعراف مکان مرتفعی است بین بهشت و جهنم و مشرف بر آنها که هم اهل بهشت مشاهده میشوند و هم اهل
جهنم و آنها هم مشاهده میکنند کسانی را که در اعراف هستند و اصحاب اعراف دو دسته هستند یک دسته فسّاق و عصات مؤمنین
هستند که اینها بواسطه ایمانشان در جهنم نرفتند و بواسطه کثرت معاصی داخل بهشت نشدند اینها چون نظر باهل بهشت میکنند
بآنها سلام میکنند چون در عقیده با آنها مشترکند و طمع و امیدوار هستند که رحمت و مغفرت الهی شامل حال آنها بشود و
شفعائی بیابند و آنها را شفاعت کنند و چون نظر باهل جهنم میکنند میگویند خداوندا ما را با اینها قرار مده زیرا اینها کفار هستند و
ما مؤمنین هستیم.
دسته دوم شفعاء هستند مثل ائمه اطهار (ع) مخصوصا امیر المؤمنین (ع) که اینها اهل بهشت و اهل جهنم و اهل اعراف را بسیما و
علامات میشناسند که اگر ایمان دارند در صورت آنها ظاهر است و اگر ندارند کفر در صورت آنها أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 327
ظاهر است اینها تشریف میآوردند و رو باهل جهنم میکنند و میفرمایند که شما اموالی را که جمع آوري کردید شما را بینیاز نکرد
و آنچه تکبر میورزیدید و ایمان نیاوردید دیدید که گرفتار عذاب شدید و خیال میکردید که این مؤمنین در اعراف هم بواسطه
معاصی بهشت نخواهند رفت و قسم بر طبق آن یاد کردید سپس خطاب باین مؤمنین معصیتکار که در اعراف هستند میکنند که ما
شما را شفاعت کردیم داخل بهشت شوید که هیچگونه حزنی نداشته باشید که چیزي از نعم بهشتی را از شما دریغ نخواهند داشت
و هیچگونه خوفی هم نداشته باشید که از عذاب و جهنم معاف شدید اینست خلاصه مفاد آیات و اللَّه العالم، بپردازیم بشرح آیات:
وَ بَیْنَهُما حِجابٌ بین اهل بهشت و جهنم حجابی است که در جاي دیگر میفرماید فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَۀُ وَ ظاهِرُهُ
. مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ سوره حدید آیه 13
صفحه 180 از 258
وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ اعراف مقام مرتفعی است و از همین معنی است عرف فرس که کاکل اسب است و این مکان بین جنّت و نار
است و مراد از رجال انبیاء و ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم هستند چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در مجمع و برهان
حدیث مفصلی که فرمود
موقف علیها کلّ نبیّ و کل خلیفۀ نبیّ مع المذنبین من اهل زمانه کما تقف صاحب الجیش مع الضعفاء من جنده و قد سبق
المحسنون الی الجنۀ فیقول ذلک الخلیفۀ للمذنبین الواقفین معه انظروا الی اخوانکم المحسنین قد سبقوا الی الجنۀ فیسلّم المذنبون
علیهم و ذلک قوله و نادوا اصحاب الجنۀ ان سلام علیکم ثمّ اخبر سبحانه انّهم لم یدخلوها و هم یطمعون یعنی هؤلاء المذنبین لم
یدخلوا الجنۀ و هم یطمعون ان یدخلهم اللَّه ایّانا بشفاعۀ النبی و الامام و ینظر هؤلاء المذنبون الی اهل النار فیقولون ربّنا لا تجعلنا مع
القوم الظالمین ص: 328
ثمّ ینادي اصحاب الاعراف و هم الانبیاء و الخلفاء اهل النار مقرعین لهم ما اغنی عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون به أ هؤلاء
المستضعفین الذین کنتم تحقرونهم و تستطیلون بدنیاکم علیهم اقسمتم لا ینالهم اللَّه برحمۀ و لا یدخلون الجنۀ ثم یقولون لهؤلاء
المستضعفین من امر من اللَّه لهم بذلک ادخلوا الجنۀ لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون
و از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که تفسیر فرمود رجال را بآل محمد (ص) فرمود
هم آل محمد لا یدخل الجنۀ الّا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الّا من انکرهم و انکروه.
و در روایت اصبغ ابن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد از این آیه فرمود
نحن نوقف یوم القیمۀ بین الجنۀ و النار فمن ینصرنا عرفناه بسیماه فادخلناه الجنۀ و من ابغضنا عرفناه بسیماه فادخلناه النار
و مؤیّد این اخبار است اخباري که دلالت دارد که علی (ع) قسیم الجنۀ و النار است و بدست او است عصاي عوج (یسوق قوما الی
الجنۀ و آخرین الی النار).
یَعْرِفُونَ کُلا بِسِیماهُمْ معلوم است سیماء اهل بهشت بیضاء است و سیماء اهل جهنم سوداء یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ آل عمران
آیه 102 ، یعنی انبیاء و ائمه علیهم السّلام اهل بهشت و جهنم را بسیماء آنها میشناسند بخصوص شیعیان امیر المؤمنین (ع) که در
پیشانی آنها نوشته میشود و همچنین دشمنان او، در دعاي ندبه
و شیعتک علی منابر من نور مبیضّۀ وجوههم حولی فی الجنۀ و هم جیرانی.
وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّۀِ یعنی این ضعفاء مؤمنین که در اعراف هستند و بواسطه کثرت معاصی داخل بهشت نشدند دوستان و رفقاء
خود را در بهشت مشاهده میکنند آنها را نداء میکنند أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بآنها سلام میکنند لَمْ یَدْخُلُوها این ضعفاء مؤمنین هنوز داخل
بهشت نشدند و در اعراف هستند وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ص: 329
لکن امید بهشت را دارند که انبیاء و ائمه علیهم السّلام آنها را شفاعت کنند بواسطه ایمانی که دارند.
وَ إِذا صُ رِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ و چون این مؤمنین عصات رو میکنند بطرف اصحاب آتش در جهنم و آنها را معذب
بعذابهاي سخت میبینند قالُوا از خداوند خود درخواست میکنند رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ چون اینها بواسطه کفر و ظلم بخود
و بانبیاء و ائمه (ع) و بسایر مردم که نگذاردند ایمان بیاورند در جهنم معذب شدند ما که ایمان داریم غایۀ الامر گنهکاریم ما را با
اینها قرار مده.
وَ نادي أَصْحابُ الْأَعْرافِ انبیاء و ائمه (ع) که تشریف آوردهاند براي شفاعت اعرافیها ندا میکنند رِجالًا کسانی را که در آتش هستند
و یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ آنها را بعلامت کفر و عناد و ضلالت میشناسند قالُوا بآنها میگویند ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ دیدید که بما ایمان
نیاوردید و مخالفت کردید مال و منال و عدّه و عدّه که دور خود گرد کرده بودید بینیاز نکرد شما را از عذاب جهنم و گرفتار
عذاب شدید وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ بزرگیها و تکبرهاي شما که باعث کفر و عناد شما بر انبیاء و ائمه (ع) شد براي شما نتیجه بخش
صفحه 181 از 258
نشد.
أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَ مْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَۀٍ آیا این هایی که در اعراف هستند شما اهل جهنم قسم یاد کردید که رحمت الهی شامل
آنها نمیشود و با شما در عذاب شرکت میکنند با اینکه ایمان دارند ادْخُلُوا الْجَنَّۀَ انبیاء و ائمه علیهم السّلام باین مؤمنین که در اعراف
هستند خطاب میکنند که برغم انف کفار و مخالفین ما شما را شفاعت کردیم داخل بهشت شوید لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ دیگر ترس از
عذاب و جهنم نداشته باشید که نجات پیدا کردید وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ و محزون نباشید که در بهشت هیچ موهبتی از شما دریغ نخواهد
داشت متنعم باشید بجمیع نعم الهیه ابد الاباد.
ص: 330
[سوره الأعراف ( 7): آیه 50 ].... ص : 330
( وَ نادي أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّۀِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ ( 50
و ندا میکنند اصحاب آتش اصحاب بهشت را که افاضه کنید بر ما از آب بهشتی یا از آنچه خداوند بشما روزي فرموده اصحاب
بهشت جواب میدهند که این دو را خداوند حرام فرموده بر کافرین.
مسئلۀ مشکلۀ- و آن اینست که بهشت کجاست و جهنم کجاست که یکدیگر را میبینند و با هم تکلم میکنند و صداي یکدیگر را
میشنوند و سؤال و جواب دارند جواب- این اشکال فقط مجرد یک استبعادي بیش نیست زیرا اولا با این صنایع امروزه بتوسط
تلگراف بیسیم و تلفن از مشرق بمغرب صحبت میکنند و بتوسط تلویزیون یک دیگر را میبینند خداوند قدرت دارد قوّهاي عطاء
. کند که صداي یکدیگر را بشنوند و همدیگر را مشاهده کنند و در قرآن هم میفرماید فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ق آیه 61
و ثانیا ما براي رفع استبعاد در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 90 و 150 از مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی از کتاب بزرگ
فرانسوي تألیف آلفونس برکت که نقل و ترجمه کرده نقل کردهایم مراجعه کنید که خلاصه آن اینست که این منظومههاي شمسی
و سایر کواکب علاوه از حرکات وضعی و انتقالی با خود شمس یک حرکت مستقیمه دارند بطرف ستاره وکاء که در لسان عرب
نصر الطائرش نامیدند و بعد این ستاره قابل استکشاف نیست و این حرکت بکمال سرعت است که در هر ثانیه بیست متر حرکت
دارند و موقعی که رسیدند بآن ستاره تمام کرات مجتمع میشوند و از حرکت و نور میافتند و قیامت برپا میشود و آن هم آنیست زیرا
اتصالات و انفصالات آنی الحصول است و بر طبق این استکشاف میتوان شواهدي از قرآن اقامه کرد مثل وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ
لَها سوره ص: 331
یس آیه 38 ، که همان ستاره وکاء قرارگاه او است و مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَ دَرَتْ، الی قوله: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ
تکویر آیه 1 تا 6، و مثل وَ ما أَمْرُ السَّاعَۀِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَ َ ص رِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 ، و غیر اینها از آیات، بنا بر این جهنم در هر کره
باشد و بهشت در هر کره نزدیک بیکدیگرند و اللَّه العالم.
وَ نادي أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّۀِ این نداء و مکالمه بعید نیست که با کسانی از مؤمنین باشد که آنها را در دنیا میشناختند و
معاشرت داشتند و از آنها متوقع هستند أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از این جمله استفاده میشود دو موضوع یکی اینکه
تشنگی و گرسنگی اهل جهنم بسیار سخت است زیرا آدمی که میان آتش میسوزد بفکر تشنگی و گرسنگی نمیافتد مگر آنکه
تشنگی و گرسنگی سختتر از آتش باشد، دیگر اینکه باندازهاي اینها بهم نزدیک هستند که ممکن است آب و غذا اهل بهشت بر
آنها بفرستند که توقع میکنند.
قالُوا اهل بهشت در جواب آنها إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ تحریم تشریعی نیست زیرا دار تکلیف نیست بلکه تحریم تکوینی است
یعنی محال است بر کافرین و ما قدرت بر انجام آن نداریم هم عذرخواهی است که از عهده ما خارج است و هم سرزنش است که
صفحه 182 از 258
شما بدست خود خود را محروم کردهاید و منع اکید است از جانب خدا.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 51 ] ..... ص : 331
( الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ ( 51
کسانی که گرفتند دین خود را لهب و لعب بیهوده و بازیگري و فریب داد آنها را زندگانی دنیا پس امروز که روز قیامت است ما
آنها را فراموش میکنیم چنانچه ص: 332
آنها فراموش کردند ملاقات این روز خود را و آنچه بودند که انکار میکردند آیات ما را الَّذِینَ صفت الکافرین است که نعم بهشتی
را بر آنها خداوند حرام فرموده اتَّخَ ذُوا دِینَهُمْ ممکن است مراد از دین دیدن و مشی و رفتار و شعار آنها باشد و ممکن است مراد
دین باشد لَهْواً وَ لَعِباً لهو اعمّ از لغو است، لغو کار بیهوده و بی فائده است و لهو مشغولیات است و شامل محرمات هم میشود مثل
ساز، آواز، قمار شرب خمر و امثال اینها از امور باطله که تعبیر باباطیل میکنند و لعب بازیگري است که امروز بسیار رواج دارد اگر
مراد از دین دین باشد مشرکین چنانچه خدا میفرماید وَ ما کانَ صَ لاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَۀً انفال آیه 35 ، نصاري زنگ و
ناقوس، یهود جمع مال و نحوه، و اگر مراد دیدن و مشی باشد واضح است که تمام کفار عمر خود را ببطالت و بیهودهگی و معاصی
و نافرمانی میگذرانند وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا که تمام کفار و فساق و مخصوصا ابناء زمان خیال میکنند همیشه در دنیا هستند و در
امور دنیوي چه اندازه جدیت میکنند و اما بر آخرت قدمی برنمیدارند.
فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ نسیان در خداوند محال است زیرا محل عوارض نیست چنانچه حبّ و بغض و عداوت و امثال اینها در ساحت قدس او
روا نیست بلکه مراد ترتیب آثار این امور است یعنی اعتنایی بآنها نمیشود مثل کسی که آنها را فراموش کرده باشد چنانچه جمله بعد
هم بهمین معنا است کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا زیرا مسلّما نسیان نبوده با این مقدار که انبیاء و مؤمنین از احوالات قیامت خبر میدادند
بعلاوه هر متدیّن بدینی و لو باطل باشد معاد را معتقد است و خود را اهل نجات و سعادت میپندارد بلکه مراد اینست که ابدا بفکر
آخرت نیستند و فرمایشات انبیاء را باور نمیکنند و اثري بر آنها بار نمیکنند و قدمی بر آخرت برنمیدارند و شاهد این معنا است وَ ما
کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ که انکار انبیاء و کتب ص: 333
آسمانی و امور دینی میکنند، و از شواهد قوي بر اینکه مراد از نسیان حقیقت نسیان نیست بلکه معامله نسیان است آیه بعد است که
میفرماید:
[سوره الأعراف ( 7): آیه 52 ] .... ص : 333
( وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُديً وَ رَحْمَۀً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ( 52
و هراینه بتحقیق ما آوردیم آنها را بکتابی که در او تفصیل تمام خصوصیات را از مبدء تا معاد و احکام را از واجب تا حرام و
مواعظ و نصایح و آنچه در امر دین محتاج بودند دادیم از روي علم و این کتاب هدایت و رحمت بود براي کسانی که ایمان
آوردند.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ این کتاب خصوص قرآن مجید نیست زیرا ضمیر هم باصحاب نار برمیگردد شامل تمام کفار از زمان آدم تا
آخر دنیا است بلکه شامل کتب آسمانی میشود از صحف آدم، شیث، نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و قرآن مجید
که هر کدام بمناسبت وقت و اقتضاء و استعداد بشر آنچه لازمه سعادت آنها بود تفصیل داده شده و بآنها رسیده و ابلاغ شده.
فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ مکرر ذکر شده که صفات الهیه حقیقۀ صفتیت ندارد که عارض ذات شود نظیر صفات مخلوق بلکه عین ذات است
باین معنی که ذات حق صرف الوجود است بجمیع مراتب وجود، وجود علمی، قدرتی، حیاتی، ابدي سرمدي، کبریایی، عظمتی و
صفحه 183 از 258
سایر مراتب غیر متناهی و غیر محدود پس جهل در ساحت قدسش روا نیست چه جهل بسیط و چه مرکب که تخیّل علم است بنا بر
این فرق بین علم و جهل مرکب با اینکه هر دو در نفس شبیه بیکدیگرند اینست که اگر مطابق با واقع شد علم است و اگر بر خلاف
واقع تعلق گرفته جهل مرکب است هُديً وَ رَحْمَۀً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ تمام این کتب و احکام براي هدایت سرتاسر بشر است لکن آنهایی
که ایمان میآورند هدایت میشوند و این کتب و احکام موجب ص: 334
مشمولیۀ آنها است برحمت الهی، اما کسانی که ایمان نیاوردند همین کتب سبب مزید ضلالت و کفر آنها میشود و نقمت و بدبختی
آنها چنانچه میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَۀٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسري آیه 83 ، و از همین جهت
تعبیر بلام اختصاص فرموده.
و نکته دیگر آنکه المؤمنین جمع محلّی بالف و لام است شامل جمیع مؤمنین میشود حتی عصات از مؤمنین هم مشمول رحمت
میشوند و نجات پیدا میکنند و از تمام امراض قلبیه باطنیه پاك میشوند و آمرزیده میشوند مشروط به اینکه کثرت معاصی باعث
نشود که بیایمان بمیرند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 53 ].... ص : 334
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ
( غَیْرَ الَّذِي کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ ( 53
آیا انتظار دارند مگر آنکه عاقبت امر خود را مشاهده کنند روزي که میآید نتیجه کار آنها میگویند کسانی که خود را بفراموشی و
گوش کري زده بودند پس آیا براي ما شفعائی هستند که شفاعت ما را کنند یا برگردیم بدنیا و بدستورات عمل کنیم بر خلاف
آنچه عمل میکردیم بتحقیق اینها خود را بزیان و خسران انداختند و آنچه افتراء میبستند از دست آنها رفته و مفقود شده.
هَلْ یَنْظُرُونَ یعنی ینتظرون و لو اینکه اینها انتظار عقوبت را نداشتند لکن این تعبیر در هر لسانی متعارف است که اگر کسی را پند و
اندرز دهند و موعظه و نصیحت کنند و او قبول نکند باو میگویند میخواهی وقتی که گرفتار شدي قبول کنی و باور کنی إِلَّا تَأْوِیلَهُ
تأویل در اینجا مآل کار است که حقیقت اعمال ص: 335
و ثمرات و نتائج آنها مکشوف شود و این روز قیامت است که دیگر نمیشود کاري کرد یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ روز قیامت یَقُولُ الَّذِینَ
نَسُوهُ یعنی قیامت را باور نمیکردند و قبول نداشتند که این نحوه گرفتار عذاب میشوند و فرمایشات انبیاء حق و صدق بوده مِنْ قَبْلُ
یعنی در دنیا قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ در قیامت تصدیق میکنند فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا نصاري توقع از مسیح و یهود توقع از
موسی و مشرکین توقع از ابراهیم و صابئین توقع از نوح و اهل سنّت توقع از خلفاء سهگانه و غلات توقع از امیر المؤمنین علیه السّلام
و فرق شیعه غیر اثنی عشریه توقع از ائمه اطهار (ع) و همچنین هر مذهب باطلی توقع از پیشوایان خود و غافل از اینکه اینها کلّا از
اینها بیزار بلکه خصم آنها هستند نه شفیع چنانچه گفتند ویل لمن شفعائه خصمائه.
تنبیه- باید مؤمنین هم متوجه باشند کاري نکنند که خداي نخواسته فردا ائمه اطهار خصماء آنها باشند.
أَوْ نُرَدُّ زنده شویم و در دنیا برگردیم فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِي کُنَّا نَعْمَلُ ایمان بیاوریم و اطاعت کنیم و مخالفت و معصیت نکنیم لکن این
آرزو محال است با اینکه خداوند میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28 قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ سرمایه
عمري که در هر ساعت آن میتوانستند چه درجات عالیه و مقامات سامیه را تحصیل کنند از دست دادند و مصرف شرك و کفر و
عناد و معاصی نمودند چه خسران بالاتر از اینست.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ از بتها و شمس و گوساله و آتش و آنچه میپرستیدند از غیر خدا و کسانی که اینها در تحت اطاعتشان
بودند مثل نمرود، شدّاد، فرعون و دعات باطله و رؤساء و امراء و آنچه افتراء بانبیاء و اولیاء میزدند تمام از دست آنها رفته و یافت
صفحه 184 از 258
نخواهند نمود.
ص: 336
[سوره الأعراف ( 7): آیه 54 ] ..... ص : 336
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ
( النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ ( 54
محققا پروردگار شما اللَّه است آن خدایی که خلق فرمود آسمانها و زمین را در شش روز پس از آن مرتب فرمود بر عرش عظمت
میپوشاند شب روز را طلب میکند او را در عقب او بکمال سرعت میرود و خورشید و ماه و ستارگان تماما در تحت امر او و بامر او
مسخر هستند و اطاعت میکنند آگاه باشید مختص بخدا است خلق کردن و امر فرمودن خداوند بسیار برکات و عنایات دارد
پروردگار جمیع عالمین است.
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ محققا آنکه شما را تربیت فرموده از ابتداء خلقت ماده اصلی شما و سیر در مراتب وجودیه شما تا نطفه و علقه و مضغه
و هکذا تا بدنیا آمدید تا شما را بحد رشد و رجولیت رسانید و تمام وسائل زندگانی را براي شما از داخل و خارج فراهم فرمود و
آن بآن افاضه میفرماید اللَّه است ذات مقدس ربوبی اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ در کیفیت خلقت آسمانها و
زمین و عرش و کرسی مسالکیست، حکماء که عالم را قدیم میدانند و خدا را علت تامّه میپندارند و انفکاك علت از معلول را محال
میگویند دو مسلک دارند یکی مسلک افلاطون که قائل بعقول عشره است میگوید خداوند چون بسیط من جمیع الجهات است فقط
از او عقل اول صادر شده زیرا (الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد) و چون خداوند قدیم است و انفکاك هم محال است عقل اول هم
قدیم است و فرق بین این دو باختلاف رتبه است خداوند بذاته موجود است و واجب الوجود است و عقل اول ممکن الوجود و
بواسطه علتش موجود و قدیم است که گفتند (الممکن فی ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس) و چون عقل اول أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 337
مرکب از وجود و ماهیت است از جنبه وجودش عقل ثانی و از جنبه ماهیتش عرش موجود شد و هکذا عقل ثانی که از جنبه
وجودش عقل ثالث و ماهیتش کرسی که فلک ثوابتش نام نهاده، و از ثالث عقل رابع و فلک زحل که آسمان هفتم، و از رابع عقل
خامس و فلک مشتري، و از خامس عقل سادس و فلک مریخ، و از سادس عقل سابع و فلک شمس، و از سابع عقل ثامن و فلک
زهره، و از ثامن عقل تاسع و فلک عطارد، و از تاسع عقل عاشر و فلک قمر که اینها را سبع سماوات گفتند، و عقل عاشر کدخداي
عوالم سفلیه مثل کره نار و هوا و آب و خاك که اینها را امّهات اربع نام نهادند و سبع سماوات را آباء سبعه و از اینها موجودات
دیگر موجود شده.
و دیگر مسلک ارسطو است که قائل بعقول عرضیه است میگوید از ذات واجب الوجود عقل اول و عقل اول از نورانیت خود یک
عقل و از جهت اشراق نور واجب الوجود در او عقل دیگر و هکذا این عقول از جهت خود هر کدام یک عقل و از جهت اشراق
نور حق و سایر عقول عقول متعدده و مثل زده به اینکه اگر هزار آینه بلکه دو آینه مقابل چراغی گذارده شود الی غیر النهایه چراغ
در این دو آینه مشاهده میشود، حتی اینکه نقل کردند بعض مترفین بستر خود را در میان دو آینه انداخته و مشغول با عیال خود و
مشاهده میکرد در آینه تا چشم کار میکرد بستر بود و اشتغال.
لکن تمام اینها مزخرف است و مبتنی بر همان مسلک فاسد است خداوند قادر متعال و فاعل مختار است ان شاء فعل و ان لم یشأ لم
یفعل و افعال او تابع حکم و مصالح و قابلیت محل است و علّت قدرت بر ترك ندارد و اختیار در او نیست و باختلاف حکم و
مصالح و قابلیت تعدد میآورد و لطمه ببساطت ذات نمیزند بعلاوه وجدانا و حسّا با این وسائل امروزه مشاهده در این فضاي وسیع
صفحه 185 از 258
کرات ص: 338
جوّیه و منظومههاي شمسیه و شموس متعدده و سیارات کثیره بسیار است منحصر بشمس ما نیست و بسیّارات سبعه.
مسلک سوم آنکه بعضی گفتند خداوند امر خلق و رزق را بملائکه واگذار کرده، بعضی گفتند بانبیاء و اولیاء محول شده، بعضی
گفتند بدست طبیعت داده شده الی غیر ذلک از مزخرفات.
و این آیه شریفه بلکه سرتاسر قرآن بر توحید افعالی و اینکه تمام باختیار حق و اراده او موجود شده کمال صراحت را دارد لذا
منحصر میفرماید بقوله تعالی إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ مربّی و موجد و خالق شما منحصر است باللّه الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ مراد طبقات و فضاي
وسیع است که لا یعلمها الّا اللَّه و تمام این کرات جوّیه با این بعد طولانی در طبقه اولی است بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا
بِزِینَۀٍ الْکَواکِبِ صافات آیه 6، و مراد از سماء دنیا طبقه نزدیکتر بزمین و عالم سفلی است که همان طبقه اولی باشد نه اینکه مراد
افلاك سبعه که در او سیارات سبعه باشد که یکی از آنها را حکماء شمس گفتند و توهّم کردند که تمام اینها دور کره زمین
میگردند با اینکه کره زمین و سایر منظومات شمسی دور کره شمس چرخ میخورند وَ الْأَرْضَ که عالم سفلی باشد از زمین و آب و
سایر مواد ارضیه.
فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ اشکال- خداوند متعال قادر ذي الجلال قدرت دارد که در طرفۀ العین تمام اینها را ایجاد فرماید بدلیل قوله تعالی إِذا
أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 ، خصوصیت شش روز چیست.
جواب- گفتیم که تمام افعال الهی تابع حکم و مصالح است بسا حکمت در ایجاد نیست چنانچه قبل از خلقت عالم مصلحت نبوده و
خلق نفرموده و هر کدام در موقع خود که حکمت اقتضاء کند و مصلحت باشد ایجاد میفرماید و کسی عالم أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 339
بحکم و مصالح جز ذات اقدس نیست و این اشکال نظیر اینست که بگویی خدا قدرت داشت تمام بشر را در آن واحد ایجاد فرماید
چرا باید از آدم تا انقراض عالم نسلا بعد نسل ایجاد فرماید البته هر کدام بموقع خود مصلحت داشته.
اشکال- در سوره فصّلت آیه 8 میفرماید خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ و در آیه 9 میفرماید وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِیها وَ قَدَّرَ
فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَۀِ أَیَّامٍ و در آیه 11 میفرماید فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ و مقتضاي این آیات هشت روز میشود و در اینجا
شش روز فرموده.
جواب- کلمه اربعۀ ایّام مجزّي از فی یومین نیست بلکه مفاد اینست که زمین را در دو روز خلق کردیم و جعل رواسی و برکات و
تقدیر اقوات با خلقت زمین شد چهار روز و دو روز هم خلقت سبع سماوات شد که مجموعا شش روز میشود نه هشت روز.
اشکال- از این آیه استفاده میشود که خلقت آسمانها قبل از خلقت زمین بوده و خلقت آسمان و زمین قبل از خلقت عرش بوده و
در سوره فصلت دلالت دارد که خلقت زمین قبلا بوده بدلیل فاء تفریع.
جواب- امّا این آیه دلالت بر تقدیم خلقت آسمانها ندارد و تقدیم ذکري دلیل نیست زیرا ممکن است براي علوّ رتبه باشد و عظمت
قدرت پس منافی با آیه فصّلت ندارد.
ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ این جمله مفاد آیه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي و آیات بسیاري که مفاد این جمله است و همین آیات باعث
توهّم مجسمه شده که میگویند خدا بر روي تخت نشسته و حکم میفرماید لکن ما و لو معتقد بوجود عرش هستیم بدلیل وَ یَحْمِلُ
عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَۀٌ حاقه آیه 17 ، و اخبار بسیار در باب حمله عرش لکن نظر به اینکه عرش احاطه بکرسی و کرسی
احاطه ص: 340
بجمیع سماوات و ارض دارد بدلیل وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ بقره آیۀ الکرسی، و از آن طرف گفتهایم که ظواهر بعد از آنی که قرینه
عقلیه که بمنزله قرینه متصله است اگر بر خلاف ظاهر داشته باشیم نمیگذارد ظهور منعقد شود و مثل قرائن منفصله نیست که بر
صفحه 186 از 258
تقیید یا تخصیص یا معانی مجازیه حمل شود پس بنا بر این اصلا ظهور ندارد بلکه مراد احاطه قدرت و عظمت است که تمام
ممکنات در تحت تدبیر او هستند، بناء علی هذا مراد از استوي قیام بکارپردازیست لذا در بعض آیات بعد از این جمله ثُمَّ اسْتَوي
عَلَی الْعَرْشِ میفرماید یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یونس آیه 3، و نیز میفرماید ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ، الی قوله: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ رعد آیه 2، و قوله تعالی ثُمَّ
اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ الی قوله تعالی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ فصلت آیه 4، و تعبیر بثمّ که از براي تراخی است هم یک دلیل
است زیرا قیام بتدبیر امور پس از خلقت آسمانها و زمینها است نه اینکه ایجاد عرش پس از ایجاد زمین و آسمانها باشد، و نیز از
شواهد همین جمله بعد است یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ شب روز را محو میکند، اگر بگویی چرا نفرمود یغشی النهار اللیل میگوییم شب
بمنزله عدم و سلب است نظیر ظلمت و عدم را نمیشود معدوم کرد و روز بمنزله وجود است نظیر نور و موجود را میتوان معدوم نمود
لذا موقعی که روز معدوم شد شب است چنانچه نور اگر معدوم شود ظلمت است یَطْلُبُهُ حَثِیثاً فاعل یطلبه اللیل است و مرجع ضمیر
نهار است یعنی سرعت شب طلب میکند روز را اشاره به اینکه عمر بسرعت طی میشود، در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم است فرمود
ا ما ترون انّ اللیل و النهار یبلیان کلّ جدید و یقربان کلّ بعید.
وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ تمام کرات جوّیه بامر پروردگار در سیر و حرکتند بنحو منظم خردلی تند و کند ندارند
بلکه مستفاد ص: 341
از قرآن است که اینها شعور و ادراك دارند و بطوع و رغبت اطاعت میکنند چنانچه میفرماید ثُمَّ اسْتَوي إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ
لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10 ، و نیز میفرماید أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی
الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18 ، و بسیاري از
آیات دیگر که بالصراحه دلالت دارد که تمام موجودات عقل و شعور دارند و عبادت میکنند بتسبیح و سجده و انجام وظیفه و
کسانی که اینها را عادم الشعور میدانند این آیات را حمل بر تکوینی میکنند که نفس وجود آنها دلالت بر وجود حق و صفات او
دارند، و جواب آنها به اینکه این حمل خلاف نصّ است زیرا تقیید بکثیر من الناس و کلمه طائعین نصّ در مطلب است و کلام شما
اجتهاد مقابل نصّ است.
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ لام اختصاص صریح در این است که غیر خدا خالق شیء نیست و همین است معنی توحید افعالی و امر هم
مختص باو است و اینکه اطاعت اوامر رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السّلام و والدین و زوج و مولی واجب
است بواسطه امر او است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62 (من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد
عصی اللَّه) زیارت جامعه.
تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ از مادة المواد تا عالم عقول تماما تحت تربیت او هستند هر کمالی بهر که افاضه میشود و هر نقصی از هر
که رفع میشود بعنایت او است او تام است فوق التمام و کامل است فوق الکمال.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 55 ].... ص : 341
( ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَۀً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ( 55
، بخوانید پروردگار خود را بحالت ذلت و پنهانی محققا او دوست نمیدارد تجاوزکنندگان را. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 342
ادْعُوا رَبَّکُمْ یکی از عبادات بسیار بزرگ دعاء است حتی در حدیث دارد از نماز و قرائت قرآن افضل است و از نیزه و سلاح تیزتر
است براي دفع دشمن و براي دفع بلاء و لو هر چه محکم باشد و اگر دعا نباشد مورد عنایت الهی واقع نمیشود قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی
صفحه 187 از 258
لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77 ، و هر دعائی مقرون باجابت است یا در دنیا و یا در آخرت و اخبار و آیات در اهمیت و فضیلت دعاء
بسیار است و از براي دعاء شرائط بسیاري است که از آن جمله این آیه است:
تَ َ ض رُّعاً وَ خُفْیَۀً تضرّع اظهار ذلّت و خضوع و خشوع و با حال بکاء و شکستگی است و خفیه در پنهانی و خفض صوت و آهسته
دعاء کردن نه با صداي بلند و علنا مگر در موارد لازمه مثل مجامع مؤمنین که آنها آمین بگویند و امثال اینها بلکه هر عبادت پنهانی
افضل از علانیه است بالاخص صلوات مندوبه و صدقات مستحبه و نحوه اینها.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ اعتداء بمعنی تجاوز از حدّ است یا طلب اموري است که از حد او خارج است و از حد قابلیت او بیرون است یا
با صداي بلند دعا کردن یا طلب حرامی یا آنچه بر غیر صلاح و صواب باشد یا نفرین در حق مؤمنین یا دعاء براي کفار و معاندین و
طلب مغفرت کسانی که قابل مغفرت نیستند و امثال اینها که مذموم است یا حرام است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 56 ].... ص : 342
( وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ( 56
و افساد نکنید در روي زمین بعد از آنی که اصلاح شده است و خدا را بخوانید در حالی که هم خوف داشته باشید هم طمع محققا
رحمت خداوند نزدیک از احسان کنندگان است. ص: 343
لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ افساد در زمین اقسام بسیاري دارد: قسم اول- افساد در دین است تبلیغات سوء که مسلمین را از جاده دین
منحرف کنند و کفار را مانع شوند از ایمان آوردن و القاء شبهه در قلوب بندگان.
قسم دوم- جلوگیري از اطاعت و عبادت و اتیان بوظائف دینی و سوق بمعاصی و اشاعه فحشاء و القاء جلباب حیاء قسم سوم- ظلم و
ایذاء و قتل و غارت و ذهاب مال و عرض بندگان و نفوس آنها قسم چهارم- القاء نفاق و دوئیت و تفرقه و عداوت و بغضاء بین
مؤمنین الی غیر ذلک که تمام اینها فساد فی الارض است.
بَعْدَ إِصْ لاحِها که خداوند تبارك و تعالی ارسال رسل مخصوصا وجود مقدس نبیّ خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود و آنچه
باعث سعادت دنیا و آخرت بشر بود بیان فرمود از عقائد حقّه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه و دوري از عقائد باطله و اخلاق رذیله
و اعمال سیّئه و نیز القاء محبت، مودت، اخوت، الفت بین الناس و جعل حقوق هر یک و جلوگیري از تعدي و تجاوز و ظلم و ایذاء
که إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسري آیه 9 وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ
أَلَّفَ بَیْنَهُمْ انفال آیه 65 ، خلاصه بعد از این همه زحمات که پیغمبر و ائمه و علماء و مؤمنین و مجاهدین تحمل کردند که بساط
صلح را در روي زمین بیندازند شما برنچینید و زحمت آنها را از بین نبرید.
وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً بین خوف و رجاء باشید هم بترسید از نزول عذاب در دنیا و گرفتار جهنم در عقبی بواسطه کثرت معاصی و
طغیان و هم امیدوار باشید برحمت و مغفرت و خدا را بخوانید بین خوف و رجاء که خداوند مغفرتش و عفوش شامل حال شما شود
و اعمال زشت شما را از بین ببرد و رحمت و لطفش شما را سعادتمند نماید. ص: 344
إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ هر عمل خیري چه عبادات واجبه یا مستحبه باشد احسان بنفس است یا احسان ببندگان خدا
است و موجب قرب رحمت است چنانچه هر عمل زشتی ظلم بنفس یا ظلم ببندگان خدا است و موجب بعد از رحمت است لذا
قصد قربت در عبادت لازم است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 57 ].... ص : 344
وَ هُوَ الَّذِي یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ
صفحه 188 از 258
( کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ( 57
و او است آن خدایی که میفرستد بادهایی بشارتدهنده پیشاپیش رحمت خود تا زمانی که بردارد ابرهاي سنگین را و راندیم آنها
را بطرف بلد مرده و نازل کردیم بآن بلد مرده آب را پس بیرون آوردیم بآن آب از هر نوع میوهها را و همین نحو مردهها را بیرون
میآوریم باید شما یاد بیاورید.
وَ هُوَ الَّذِي یُرْسِلُ الرِّیاحَ تولید بادها از تموّج هوا است نظیر موج دریا و در تحت امر الهی میوزد بهر طرفی که مأمور است بُشْراً بَیْنَ
یَدَيْ رَحْمَتِهِ قراء در این کلمه بشرا اختلاف شدیدي دارند که نون است نشرا یا باء است بشرا و در کیفیت قرائت آن از جهت فتحه
و کسره و ضمه متحرکا یا مجزوما و هر کدام ادله اجتهادیه اقامه کردهاند و در مجمع بسط مفصلی داده، لکن مکرر گفتهایم و در
مقدمه این تفسیر مشروحا بیان کردهایم که هیچ اعتباري بآن قرائات نیست و این وجوهی که هر یک بیان کردهاند اجتهاد مقابل نص
است و جز سیاهی قرآن که بتواتر بما رسیده سایر قرائات باطل است بلکه نص قرآن در این مقام شاهد بر اینست که بشرا بباء است وَ
مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ روم آیه 45 ، بلکه در خود آیه هم قرینه دارد کلمه بَیْنَ یَدَيْ رَحْمَتِهِ یعنی بشارت میدهد أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 345
قبلا برحمت الهی و فوائد این ریاح بسیار است: تلطیف هوا میکند، مکربات و کسافات را میبرد و حرارت هوا را تسکین میکند و
لواقح است که درختان را آبستن میکند و نطفه نر را در ماده تلقیح میکند و رطوبات را برطرف میکند الی غیر ذلک که در این آیه
بیکی از آنها اشاره فرموده.
حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ حمل میکند و برمیدارد و مرتفع میکند سَحاباً ثِقالًا که منشأ سحاب ابخره و ادخنه که بتوسط اشعه شمس از دریاها
متصاعد میشود و ثقالت آنها بواسطه مواد مائیه است که در این ابخره موجود است و باد ان ابرها را حرکت میدهد که مفاد سقناه
باطراف و نقاط زمین که مفاد لِبَلَدٍ مَیِّتٍ است و میت بودن بلاد خشکی قنوات و آبار و رودخانهها و انهار و اشجار و صناعاتی که
مربوط بمیاه است ابرها را بالاي آن بلاد نگاه میدارد مواد مائیه آنها بتوسط سردي هواي بالا خارج میشود باران و برف و تگرگ
میبارد بر آن بلد میت بقدرت کامله خداوند اگر هوا ملائم باشد باران میشود و اگر سرد باشد اگر در وسط هوا سردي باشد باران
بآن وسط که میرسد تگرگ میشود و اگر حین جدا شدن از ابر سرد باشد برف میشود و پس از باریدن قناتها و رودخانهها و نهرها
جاري میشود و آبار آب در آنها جوشش میکند و درختان سبز و خرّم و بارور میشود.
فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ مراد اعم از باران و برف و تگرگ است زیرا همه آنها ماء است که بآن زمین مرده از ابر میبارد.
فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ در کشتزار ببارد حبوبات روئیده میشود، در باغستانها میوهجات، در نخلستانها رطب و تمر، در کوهها
چشمههاي آب بوجود میآید و در دهان صدف مروارید، در اعماق زمین معادن و غیر اینها کَ ذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی چنانچه قدرت
دارد زمین مرده را زنده کند قدرت ص: 346
دارد فرداي قیامت مردهها را زنده کند و از خاك بیرون آورد.
لعلکم یعنی سزاوار است و باید متذکر شوید تَذَکَّرُونَ بلکه ذات مقدسش بر هر چیزي قادر است و آثار قدرتش در همه جا ظاهر و
هویدا است
مهندسی که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمتست آن داد
[سوره الأعراف ( 7): آیه 58 ].... ص : 346
( وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ( 58
و بعد از باریدن باران بر بلد میت اگر بلد پاکیزه باشد میوهجات و حبوبات طیبه بقدرت و اذن پروردگارش بیرون میآورد و آن بلد
صفحه 189 از 258
اگر خبیث و شورهزار باشد بیرون نمیآورد مگر اندك چیزهاي بیفائده مثل خار و خس و هندوانه ابو جهل همین نحو ما آیات خود
را نشان میدهیم و بیان میکنیم براي قومی که شکرگزارند.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس
همین نحو فیض و رحمت الهی در کالبد بدن انسانی از همین ثمرات و حبوبات تولید نطفه میکند اگر صلب آباء و رحم امهات
پاکیزه باشد مؤمن صالح باشند و حرام نخورده باشند اولاد صالح تولید میکنند و اگر خبیث و کافر و فاسق و اکل حرام کرده باشند
اولاد فاسق و فاجر تحویل جامعه میدهند
(اشهد انّک کنت نورا فی الاصلاب الشامخۀ و الارحام المطهرة).
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ زمینی که قابلیت و استعداد کشت و زراعت و غرس اشجار داشته باشد یَخْرُجُ نَباتُهُ گیاه و حبوب و میوههاي خوشبو
بیرون میآورد بِإِذْنِ رَبِّهِ بقدرت و ایجاد پروردگار، و از این جمله استفاده میشود که قابلیت محل شرط است مجرد فاعلیت فاعل
کافی نیست بلی خداوند قدرت دارد که از زمین طیب ص: 347
هم خار و خس خارج کند در نوع گلزارها خار و خس زیادي هم مشاهده میشود و در بیابانهاي لم یزرع گلهاي زیبا بوجود آورد و
براي نمونه پسر نوح و جعفر کذّاب و محمد ابن ابی بکر.
وَ الَّذِي خَبُثَ شورهزار و غیر قابل زرع لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِ داً قلیل الفائده و متفرقه و متشتته کَذلِکَ نُ َ ص رِّفُ الْآیاتِ لکن استفاده از این
قدرتنمائیها مخصوص است لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ که بدانند تمام بید قدرت او است و دست طبیعت در آنها کارگر نیست و همه از راه
تفضل و انعام است و پاس نعم خدایی را نگاه میدارند و شکرگزارند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 59 ].... ص : 347
( لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ( 59
هراینه بتحقیق ما فرستادیم حضرت نوح را بسوي قوم خود پس فرمود اي قوم من بپرستید اللَّه را نیست از براي شما معبودي غیر از او
محققا من میترسم براي شما عذاب روز با عظمتی را.
لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً حضرت نوح در اخبار دارد که نام او عبد الغفار و عبد الملک و عبد الاعلی بوده، و در مجمع البحرین از حضرت
صادق علیه السّلام روایت میکند که عمر نوح (ع) دو هزار و پانصد سال بوده هشتصد و پنجاه سال قبل از بعثت و نهصد و پنجاه
سال در میان قوم دعوت میفرمود و هفتصد سال بعد از طوفان و موقع قبض روحش از ملک الموت درخواست کرد از آفتاب بیاید
بسایه چون آمد بملک الموت فرمود این عمر بقدر آمدن از آفتاب بسایه است، و او پسر لامک پسر متوشخ پسر اخنوخ که حضرت
ادریس باشد که میان نوح و ادریس دو واسطه بوده و میان نوح و آدم ده واسطه بوده و سال ولادتش سال وفات حضرت آدم بوده
ص: 348
بوده و آدم طول عمر او نهصد و سی سال طبق حدیث مروي از حضرت باقر علیه السّلام و موقع وفات آدم اولاد و احفاد او بالغ بر
چهل هزار بودند، و نوح اول پیغمبر اولو العزم صاحب دین جدید و ناسخ دین قبل بوده و بعد از حضرت ادریس اول پیغمبر نوح
بوده و میان این دو نبی پیغمبري نبوده و عمر او از تمام انبیاء بیشتر بوده لذا او را شیخ الانبیاء گفتند.
الی قومه قوم نوح تمام بتپرست بودند و دستگاه بتپرستی هم در زمان نوح شروع شد بعد از وفات آدم در این مدت هشتصد و
پنجاه سال قبل از بعثت نوح ابتداء شیطان آمد نزد بنی آدم و گفت حضرت آدم و سایر آباء شما مثل شیث و ادریس مقرب درگاه
خداوند بودند صورت آنها را مقابل خود بگذارید و سجده کنید تا آنها شفیع شوند شما بسعادت برسید چنانچه امروز هم یک صور
خیالیه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین و سایر ائمه علیهم السّلام در میان عوام شیعه معمول شده بقدري که
صفحه 190 از 258
احدي از علماء قدرت جلوگیري از آنها ندارد کمکم بتپرستی رواج پیدا کرد و بتهاي زیادي باسامی مختلفه در میان آنها بود: ودّ،
سواع، یعوث، یعوق، نسر. حضرت نوح علیه السّلام چون مبعوث شد اولین دعوتش دعوت بتوحید بود فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ چنانچه
پیغمبر اسلام هم اولین دعوتش میان مشرکین همین بوده
(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا)
بلکه اکثر انبیاء اولین دعوت آنها همین بود مثل هود، صالح، ابراهیم، شعیب و غیر اینها چنانچه در قرآن ذکر آنها مکررا شده ما
لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ نه خورشید و ماه و ستارگان و نه ملک و جن و انس و نه حیوانات مثل گاو و گوساله و نه نباتات مثل اشجار که
میپرستیدند و نه جمادات مثل آتش و اصنام تمام اینها مخلوق حق هستند عبادت و پرستش منحصر بذات مقدس او است و بس.
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ظاهرا مراد عذاب آخرت باشد و تعبیر ب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 349
باخاف براي اینست که ممکن است ایمان بیاورند و نجات پیدا کنند و احتمال میرود که مراد از طوفان و غرق باشد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 60 ].... ص : 349
( قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ( 60
گفتند جماعتی از قوم نوح که محققا ما تو را میبینیم که در گمراهی آشکارا هستی قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ قوم نوح دو قسمت بودند
یک قسمت که ایمان آورده بودند بسیار کم بودند چنانچه میفرماید وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ هود آیه 40 ، و عدد آنها چه مقدار بود
کلمات مفسرین و اخبار مختلف است و شاید بالغ بر هشتاد نفر که اصحاب سفینه بودند، و قسمت دوم که بسیار بودند ایمان
نیاوردند و خطاب هم بنوح شده که دیگر کسی بتو ایمان نخواهد آورد وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا
. تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 36
إِنَّا لَنَراكَ رؤیت یعنی معتقدیم و یقین داریم و بقلب مشاهده میکنیم فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ چه ضلالتی بالاتر از ترك اصنام و آلهه آنها
است و قول ببطلان آنها و این نسبت که تمام کفار و مشرکین بانبیاء دادند بلکه آنها را کذاب و مفتري و ساحر و مجنون گفتند و
خداوند در قرآن مجید در موارد زیادي نقل فرموده بلکه حضرت نوح را اذیت بسیار میکردند و سنگ میزدند تا اندازهاي که ضعف
میکرد و در میان جاده میافتاد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 61 ] ..... ص : 349
( قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ( 61
در جواب آنها فرمود اي قوم من نیست بمن ضلالت و گمراهی و لکن من رسول هستم از طرف پروردگار عالمیان.
مسلّما اینها منکر خداوند نبودند و اصنام خود را در عبادت شریک خدا ص: 350
میدانستند و مسلّما رسولان قبل از نوح را هم معترف بودند از آدم و شیث و ادریس غایۀ الامر میگفتند که آنها دعوت بتوحید
نمیکردند و منکر آلهه آنها نبودند و حضرت نوح علیه السّلام پس از اقامه معجزات و اتمام حجت بر آنها بخصوص با این طول عمر
با اینکه قواي او همه برجا بوده بزرگترین معجزه است که بعین مشاهده میکردند لذا در جواب آنها قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَۀٌ دعوت
بتوحید و یگانگی حق تبارك و تعالی در نظر عقل ضلالت نیست وَ لکِنِّی رَسُولٌ جمیع شرائط رسالت در او موجود و فاقد جمیع
موانع نبوت بود که ما در کلم الطیب مجلد اول بیان کردهایم مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ چنانچه انبیاء قبل مثل آدم و شیث و ادریس رسول
بودند نیز با مدرك و دلیل رسالتش ثابت و محقق میشود.
صفحه 191 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 62 ].... ص : 350
( أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 62
بشما میرسانم آنچه خداوند من فرستاده و شما را نصیحت میکنم که بپذیرید و مخالفت نکنید و من از جانب خدا میدانم چیزهایی را
که شما نمیدانید.
أُبَلِّغُکُمْ وظیفه رسالت است چون واسطه است بین خدا و بندهگان اینکه برساند ببندگان رِسالاتِ رَبِّی تمام دستورات صادره از
پروردگار را چه راجع بقسمت عقائد و اخلاق و اعمال و عبادات و معاملات باشد و چه انذار از عقائد فاسده مثل شرك و غیره و
اخلاق رذیله و اعمال سیئه و سوء معاشرت.
وَ أَنْ َ ص حُ لَکُمْ نصیحت پند و اندرز است بآنچه صلاح طرف است چه در دنیا و چه در آخرت و موعظه منع از اموریست که موجب
فساد دنیا و آخرت میشود و بیان مضار آنها.
وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ معرفت بخدا و وحدانیت او و صفات کمال و جمال و جلال و عدل و جزاء اعمال خیر و شر و سایر
اموري که بانبیاء افاضه شده ص: 351
و دیگران محروم شدند و بایستی از انبیاء و اولیاء و علماء فراگیرند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 63 ] ...... ص : 351
( أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ( 63
آیا تعجب کردید اینکه آمد شما را ذکري از پروردگارتان بر یک نفر مردي از خودتان که شما را انذار کند از مخالفت خدا و شما
از معاصی او پرهیز کنید و امید است که شما مورد رحمت او واقع شوید.
توضیح کلام اینکه خداوند چون صرف وجود است و بسیط الحقیقۀ و جسم و مرکب نیست اگر بخواهد دستوري براي بندگانش
دهد که باعث سعادت آنها و نجات از مهالک باشد باید ایجاد کلام کند در جسمی مثل درخت براي حضرت موسی یا القاء در
قلب کند چه ملک استماع کند یا بشر یا حیوان یا جماد مثل خطابی که بنحل شد وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ
بُیُوتاً الایۀ نحل آیه 70 ، و چون غیر بشر ممکن نیست تماس با افراد بشر بگیرد اما ملک و جن القاء در قلوب کنند معلوم نمیشود که
وحی الهی است یا وسوسه شیطانی و هر شیّاد هم میتواند دعوي کند که بمن چنین و چنان وحی شده و صدق و کذب او معلوم
نمیشود و حیوانات هم نمیتوانند با بشر تماس گیرند لذا منحصر است به اینکه القاء بقلب بشري بشود که داراي معجزه باشد و متخلق
باخلاق حمیده و صفات پسندیده و اعمال صالحه و خالی از جمیع عیوب و نقائص که دلیل بر صدق او باشد و بلسان سایر افراد
بآنها ابلاغ کند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیۀ 4، بنا بر این جاي تعجب نیست لذا میفرماید أَ وَ عَجِبْتُمْ استفهام
انکاري است یعنی نباید تعجب کنید أَنْ جاءَکُمْ بیاید بر شما ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ که شما بیاد خدا باشید و او را فراموش نکنید و اوامر او
را امتثال کنید و از شرك و کفر و معاصی بیرون روید و خداي یگانه را بپرستید و براه سعادت قدم أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 352
بردارید و از طریق شیطانی منحرف شوید و این ذکر پروردگار شما عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ بتوسط یک نفر از خود شماها باشد دیده و
شناخته با منطق و دلیل و برهان و غرض از ارسال او لِیُنْذِرَکُمْ انذار ردیف بشارت است، بشارت راجع بمثوبات بر اطاعت است و
انذار راجع بعقوبات معصیت است وَ لِتَتَّقُوا تقواي از عقائد فاسده شرك، کفر، ضلالت. و از اخلاق رذیله کبر، عناد، عصبیت، حسد
و غیرها و از اعمال سیئه که اثر و نتیجه انذار آن رجل تقواي شما باشد.
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ و تعبیر بلعلّ براي اینست که چه بسیار انبیاء آمدند و بندگان آنها را تکذیب کردند و فرمایشات آنها را نپذیرفتند و
صفحه 192 از 258
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ و تعبیر بلعلّ براي اینست که چه بسیار انبیاء آمدند و بندگان آنها را تکذیب کردند و فرمایشات آنها را نپذیرفتند و
گرفتار عذاب دنیوي و اخروي شدند چنانچه مورد هم از این مصادیق است که میفرماید:
[سوره الأعراف ( 7): آیه 64 ].... ص : 352
( فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ ( 64
پس قوم نوح تکذیب کردند نوح را پس ما نجات دادیم او را و کسانی که با او در کشتی بودند و غرق نمودیم کسانی که آیات ما
را تکذیب نمودند زیرا آنها قومی بودند که چشم قلب آنها کور بود و حقائق را درك نمیکردند.
چند امر لازم است در اینجا تذکر دهیم: امر اول- در السنه بعضی هست که حضرت نوح العیاذ نبیّ نقمت بوده و در حق قوم نفرین
کرده که در سوره نوح خداوند نقل میفرماید وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً نوح آیه 27 ، بخلاف نبیّ اکرم
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که هر چه باو اذیت کردند عرض میکرد
(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)
لکن این اشتباه بزرگی است زیرا حضرت نوح علیه السّلام دائما در حق قوم دعاء میکرد تا مادامی که احتمال هدایت در آنها میداد
تا آنکه خداوند باو خبر داد که اینها ایمان نمیآورند و دیگر در حق آنها دعا نکن و غم ص:
353
آنها را نداشته باش وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْ نَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ
وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ هود آیه 38 و 39 ، و حضرت رسالت هم در حق کسانی که یقین داشت قابل
هدایت نیستند نفرین میکرد بلکه مقاتله میفرمود و آنها را بدرك واصل میکرد و این وظیفه تمام انبیاء بوده، در مقام هدایت بودند و
بعد از یأس در مقام دفع بودند حتی حضرت نوح در مورد پسرش عرض کرد رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی جواب شنید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ
. و فرمود فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ هود آیات 47 و 48
امر دوم- بعضی اشکال کردند که در میان قوم اطفال صغار بیتقصیر بودند وجه اهلاك آنها چه بود.
جواب- اولا در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است که چهل سال قوم نوح زنهاي آنها عقیم شدند و در میان آنها کوچکتر از
چهل سال نبود، مجمع و برهان و ثانیا اهلاك اطفال یک نوع تفضلی بود در حق آنها بعد از آنی که خدا بفرماید بکلمه لن تأبیدي
که لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ و حضرت نوح عرض کند لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً پس هلاك شوند و از عذاب قیامت نجات
یابند که مسلما اطفال کفار معذب نمیشوند نوع تفضل است چنانچه غلامی که حضرت خضر کشت از این باب بود.
امر سوم- در خبر داریم که قوم نوح بسیار اذیت بنوح میکردند
(فیضربونه حتی یسیل مسامعه دما و حتی لا یعقل شیئا مما یصنع به فیرمی به فی بیت او باب داره مغشیا علیه.)
فَکَ ذَّبُوهُ هر چه میفرمود انکار میکردند انکار رسالت و انکار توحید و انکار احکام الهی فَأَنْجَیْناهُ خداوند او را از چنگال کفار و
اذیتهایی که باو میکردند ص: 354
نجات بخشید وَ الَّذِینَ مَعَهُ از مؤمنین بنوح که آنها هم مورد اذیت کفار بودند بلکه در نظر کفار اینها را اراذل تعبیر میکردند و
میگفتند اگر اینها را طرد کنی و از خود دور کنی ما ایمان میآوریم وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا هود آیه 29 ، آنها هم
، نجات پیدا کردند فِی الْفُلْکِ که اینها را با چند جفت از حیوانات در کشتی نشانید قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ هود آیه 42
و گذشت که کشتی را در مدت دویست سال ساختمان کرد و شاید در این طول مدت متنبه شوند و ایمان آورند.
وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا و معجزات صادره از آن حضرت را حمل بسحر میکردند و بلاهایی که بآنها میرسید از قحطی و
خشکسالی و عقیم شدن زنها و غیره حمل بر اتفاق میکردند بطوري غرق شدند که گفتند آب تا پانزده زراع از سر کوهها بالا زد و
صفحه 193 از 258
کره زمین بکلی مستور شد و فقط کره آب بود دیگر نه عمارتی باقی ماند و نه اشجاري و نه اندوخته آنها.
إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ عمین از ماده عمی بمعنی کوري است و مراد کوري قلب و باطن است که چشم روح انسانی عقل است و
عقل
(ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)
است چنانچه گذشت و در کسانی که قابل هدایت نیستند چشم قلب خود را کور کرده دیگر کور بصیر نخواهد شد بلی کسانی که
قابل هدایت باشند چشم قلب را دارا هستند ولی در ظلمت و تاریکی جهل گرفتار هستند ممکن است چراغ علم را بر آنها روشن
کرد و از ظلمت نجات یابند.
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
ص: 355
[سوره الأعراف ( 7): آیه 65 ].... ص : 355
( وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ ( 65
و بسوي عاد فرستادیم برادر آنها هود را گفت که اي قوم من پرستش کنید خداوند را نیست براي شما الهی غیر از او آیا پس از این
متقی نمیشوید و از بت پرستی دست برنمیدارید.
وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً عطف است به لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ یعنی و لقد ارسلنا الی عاد اخاهم هودا و عاد در مجمع دارد (و هو
عاد ابن عوص ابن ارم ابن سام ابن نوح) بسه واسطه بنوح میرسد و اولاد و احفاد او در زمان حضرت هود بسیار بودند و بنام جدّ
خود عاد معروف بودند و بسیار طویل الجسم و طویل القامه و طویل العمر بودند و زراعت و اشجار بسیار داشتند بلکه از آیه شریفه
استفاده میشود که در قوت و مکنت و ثروت از همه اعصار قبل و بعد تقدم داشتند و عمارات بسیار عالیه مرتفعه داشتند أَ لَمْ تَرَ
7، و اطلاق اخ بر حضرت هود اخوت نسبی بوده نه - کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ حجر آیه 5
اخوت دینی زیرا آنها عباده اصنام بودند و حضرت هود در مجمع البحرین (قیل هو ابن عبد اللَّه ابن رباح ابن خلود ابن عوص ابن
ارم ابن سام ابن نوح) بشش واسطه بحضرت نوح میرسد و بنا بر این خلود که جدّ پدر هود باشد برادر عاد هر دو پسران عوص
میشوند لذا اطلاق اخ شد، و در مجمع البیان (هود ابن شالخ ابن ارفخشد ابن سالم ابن نوح) بسه واسطه بنوح میرسد و در سام متصل
بعاد میشود و گفتند حضرت هود در سن شانزده سالگی مبعوث برسالت شد و عمر شریفش هشتصد و سی سال بوده و هشتصد و
چهارده سال دعوت نمود قالَ یا قَوْمِ قومی بوده یاء ساقط شده و کسره بجاي یاء است اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ
تفسیرش در قصّه حضرت نوح علیه السّلام گذشت، و ص: 356
معناي تقوي هم بیان شد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 66 ] .... ص : 356
( قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِی سَفاهَۀٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ ( 66
گفتند جماعت کسانی که کافر شدند از قوم هود محققا ما تو را میبینیم که در سفاهت و بیعقلی فرورفتهاي و محققا ما هراینه
گمان میکنیم تو را از دروغگویان قالَ الْمَلَأُ یعنی جماعتی از بزرگان و اشراف که دیگران تابع آنها هستند الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ قوم
هود سه قسمت بودند: قسمت اول کسانی که ایمان آوردند، قسمت دوم عوام و ضعفاء از کفار که هر چه رؤساء و بزرگان آنها
بگویند میپذیرند که در آیات بمستضعفین تعبیر شده، قسمت سوم رؤساء و بزرگان آنها که بمستکبرین تعبیر شده و در اینجا نفرمود
صفحه 194 از 258
قال الذین کفروا که شامل جمیع کفار قوم باشد و مراد قول این قسمت سوم است که این نوع گستاخانه تکلم کردند.
إِنَّا لَنَراكَ فِی سَفاهَۀٍ بسه تأکید کلمه انّ و لام تأکید و تعبیر بفی سفاهۀ و نگفتند انّا نریک سفیها یعنی فرورفتهاي در سفاهت، و سفیه
مقابل رشید است که رشد عقلی ندارد و نفع و ضرر و صلاح و فساد و خیر و شرّ و حسن و قبح را درك نمیکند و لذا در قرآن منع
فرموده از تصرفات سفیه در مال خود وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الایۀ نساء آیه 5، و نیز میفرماید فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ
أَمْوالَهُمْ نساء آیه 7، و جسارت اینها بحضرت این بوده که تو عقلت بکار خود نمیرسد چه رسد که بخواهی ما را هدایت کنی.
وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ ظنّ اطلاقاتی دارد بسا اطلاق بر علم و یقین میشود مثل قوله تعالی وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ
مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْ رِفاً کهف آیه 51 ، و مثل أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ مطففین آیه 4 أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 357
. و در وصف خاشعین میفرماید الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ بقره آیه 43
و بسا اطلاق بر شک میشود و اطلاق بر کذب نیز شده مثل قوله تعالی وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ بقره آیه 73 ، و بر تهمت هم اطلاق شده
که گفتند فلان ظنین است یعنی متهم و ظنه بکسر بمعنی تهمت است.
و لکن تحقیق اینست که ظنّ بمعنی ترجیح احد طرفین احتمال است در مقابل وهم که ترجیح طرف مقابل است و مقابل شک که
تساوي احتمالین است و مقابل یقین که احتمال خلاف را نمیدهد و مقابل جهل مرکب که قطع بخلاف واقع است مقابل یقین منتهی
الامر ظن مراتب زیادي دارد از حیث قوّت و ضعف که اقواي جمیع مراتب اطمینان است که ظنّ متأخم بعلم تعبیر میکنند و علم
عرفی نام گذارده میشود و حکم علم بر او بار میکنند، و اضعف جمیع مراتب ظن متأخم بشک است و حکم شک را دارد و بینهما
متوسطات، و ظن در باب اصول عقائد حجت نیست حتی اطمینان و در باب شهادت بلکه علم قطعی یقینی لازم است چنانچه از
حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که اشاره فرمود بخورشید و فرمود
علی مثل هذا تشهد
و در باب شهادت بزنا تعبیر کردند
(کالمیل فی المکحلۀ)
و در باب احکام مختلف است ظن حاصل از قیاسات و استحسانات و اولویت ظنیه حجت نیست بر خلاف عامّه که نوع احکام آنها
از این راه است و ظنی که بحد اطمینان برسد حجت است و ظنی که از امارات پیدا شود اگر دلیل بر حجیت آن امارات داریم
حجت است و حکم یقین دارد مثل ظواهر الفاظ و اخبار معتبره و بیّنه شرعیه و غیر اینها از امارات ظنیه و اگر دلیل بر اعتبار آنها
نداریم حکم شک دارد و احکام شک بر او بار میشود و حجت نیست، بنا بر این جمیع موارد اطلاقات بر یک معنی حمل میشود
بمراتب مختلفه.
ص: 358
[سوره الأعراف ( 7): آیه 67 ].... ص : 358
( قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَۀٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ( 67
خطاب فرمود حضرت هود بقوم خود کسانی که او را رمی بسفاهت کردند فرمود اي قوم من نیست سفاهتی در من و لکن من
فرستاده از پروردگار عالمیان هستم قالَ یا قَوْمِ قومی بود یاء حذف شده کسره بجاي یاء است لَیْسَ بِی سَفاهَۀٌ گفتیم سفاهت مقابل
رشد است و مراد رشد عقلی است و عقل بمعنی درك حسن و قبح و مصلحت و مفسده و خیر و شر و نفع و ضرر و صلاح و فساد
است و این موهبت بزرگی است. از خواجه نصیر الدین که میتوان گفت در علماء شیعه و سنی و حکماء و متکلمین و اهل هیئت
صفحه 195 از 258
نظیر نداشته نقل است که در مناجات خود عرض میکند (پروردگارا هر که را عقل دادي چه ندادي و هر که را عقل ندادي چه
دادي) و البته افراد انسان در مراتب عقل مختلف هستند از حیث ضعف و قوت هر که را بمقدار قابلیت باو افاضه شده و اقواي جمیع
مراتب عقلی است که خداوند بانبیاء و ائمه اطهار علیهم السّلام افاضه فرموده در همان عالم نورانیت دیگر چه رشدي است بالاتر از
رشد انبیاء و بسیار ظلم است که یک همچه پیغمبري را رمی بسفاهت کنند لذا دلیل میآورد براي نفی سفاهت که میفرماید وَ لکِنِّی
رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ در این جمله دو نکته مهم اعمال شده: یکی مقام رسالت که رشد عقلی او از همه بالاتر و قويتر است
چنانچه اشاره شد، دیگر از طرف مربّی تمام عوالم امکانی هستم که هر ممکنی را بکمال رشد میرساند که معنی تربیت است البته
رسول خود را ارشد مخلوقات قرار میدهد نباید همچه رشیدي را سفیه شمرد
[سوره الأعراف ( 7): آیه 68 ].... ص : 358
( أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ ( 68
میرسانم بشما آنچه را که از پروردگارم بمن رسیده و وجود من براي شما موجب ضرر و خسارت نیست بلکه شما را نصیحت میکنم
و خیانت بشما نمیکنم ص: 359
امین شما هستم.
أُبَلِّغُکُمْ تبلیغ پیغام است که از جایی بجایی بردن است و تبلیغ اقسامی دارد، امروزه معمول است بتوسط رادیو یا تلفن یا تلگراف یا
کتابت تبلیغ میکنند و اگر بتوسط شخصی باشد که پیغامش میگویند آن شخص پیغامآور که واسطه است رسولش میگویند و در
فارسی پیغمبرش مینامند و مرسل بفتح هم میگویند و پیغام دهنده را مرسل بکسر و کسانی که بر آنها پیغام داده شده مرسل الیهم و
خود پیغام را رسالت میگویند لذا میفرماید أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی و رسالت اقسام زیادي دارد: امور اعتقادیه، اخلاق فاضله، اعمال
صالحه، مواعظ، نصایح عبادات، معاملات، معاشرات، حدود و غیر اینها از احکام و دستورات لذا تعبیر بجمع مضاف فرموده که افاده
عموم کند.
وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ علاوه بر اینکه تبلیغ رسالت کردم خود هم دلسوز شما هستم و پند و اندرز میدهم شما را که بپذیرید نصایح مرا و
الّا وظیفه من مجرد تبلیغ است وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ بقول حافظ (در بند آن مباش که نشنید یا شنید).
امین بدانید خیانت نمیکنم مثل شیاطین و مبلغین سوء و دعات باطله بلکه شما را براه حق و صراط مستقیم دلالت میکنم و امین
هستم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 69 ].... ص : 359
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْ طَۀً
( فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( 69
آیا تعجب میکنید اینکه آمد شما را یادي از پروردگارتان بر یک نفر مردي از خودتان براي اینکه شما را بترساند از مخالفت اوامر
الهی و یاد کنید که خداوند ص: 360
شما را جايگیر قوم نوح قرار داد که آنها بعذاب غرق هلاك شدند و شما جايگیر آنها شدید و زیاد فرمود شما را در بسط خلقت
پس متذکر شوید نعمتهاي الهی را که بشما عنایت فرموده و شکرگزار باشید باشد که رستگار شوید.
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی آیا تعجب میکنید و باور نمیکنید اینکه بیاید شما را ذکري از پروردگارتان زیرا خداوند
اصلا شما را خلق فرموده براي آن نعمتهاي اخروي و آن دار باقیه نه براي دنیاي فانیه زیرا دنیا
صفحه 196 از 258
دار بالبلاء محفوفۀ و بالقدر موصوفۀ
از امیر المؤمنین علیه السّلام است بعلاوه بقاء و ثبات ندارد
(خلقتم للبقاء لا للفناء)
بعلاوه زحمت و مرارت بسیار دارد تحصیل نعم در دنیا که این سه عیب بزرگ است پس بمقتضاي حکمت لازم است که خداوند
یادآور شما کند تحصیل آن دار باقیه را و ما در مجلد اول کلم الطیب در باب نبوت عامه اقامه شش دلیل کردیم بر اینکه بر خدا
لازم است ارسال رسل و انزال کتب و جعل قوانین و احکام و بشر هم شدّت احتیاج باین امر دارد.
عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ و البته این ذکر پروردگار باید بتوسط یک نفر که از هر جهت آراسته باشد و قابلیت رسالت را داشته باشد آنهم
دیده و شناخته از خود شما و هم زبان شما باشد که وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، واسطه دیگري توهم نمیشود
مگر ملک آنهم وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 لِیُنْذِرَکُمْ براي اینکه شما را بیدار و آگاه کند که
اعمال ناپسند را کنار گذارید تا از عقوبات آنها نجات یابید وَ اذْکُرُوا فراموش نکنید و در ذکر شما باشد که قوم نوح چون مخالفت
کردند و ایمان بنوح نیاوردند ببلاء غرق هلاك شدند إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ که شما جايگیر آنها شدید بعلاوه وَ
زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْ طَۀً بعضی گفتند مراد طول قامت و طول عمر، اما قامت اطولهم مائۀ ذراع و اقصرهم ستین أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 361
ذراعا، و اما طول عمر قریب به هفتصد و هشتصد سال، و در مجمع از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود طول قامت آنها بقدر
نخل خرما آنهم نخل طوال و ممکن است مراد از زیاده بسط دولت و ثروت و عمارات عالیه و طول قامت و طول عمر باشد که در
قرآن میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ و دلیل بر این عموم جمله بعد است فَاذْکُرُوا
آلاءَ اللَّهِ که آلاء جمع است شامل تمام اینها میشود لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ اگر انذار شدید و شکر آلاء الهی نمودید و خدا را فراموش
نکردید و برسالات او عمل کردید و رسالت رسول را پذیرفتید رستگار میشوید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 70 ] .... ص : 361
( قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ( 70
گفتند قوم هود که آیا آمدهاي ما را که عبادت کنیم خدا را تنها و واگذاریم خدایانی که پدران ما عبادت میکردند آنها را اگر تو
راستگو هستی پس بیاور بر ما آن عذابی که بما وعده میدادي.
مدتی بود من متفکر بودم در اینکه طبقات مشرکین براي چه این اندازه پافشاري و جدیت دارند در این اصنام که خود بدست خود
میتراشیدند و فرمایشات انبیاء را درباره توحید قبول نمیکردند تا برخورد کردم بعوام شیعه راجع باین علامات دستهجات و این
شمائل منسوبه بائمه علیهم السّلام با اینکه تمام علماء اعلام گوشزد آنها کردند که اینها هیچ مدرك و مبنایی ندارد اگر کسی بیک
پر این علامات بیاعتنایی کند میخواهند او را بقتل برسانند، اصنام مشرکین هم از این باب است کار که دست عوام بیفتد مثل
عاداتی که زنها دارند در مجالس عقد و عروسی ممکن نیست دست بردارند از این جهت قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 362
فقط یک خدا را عبادت کنیم و این همه خدایانی که داریم رها کنیم وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا با اینکه پدران و بزرگان و رؤساء ما
آنها را میپرستیدند هرگز ممکن نیست ما رها کنیم فَأْتِنا بِما تَعِدُنا پس بیاور براي ما آنچه بما وعده میدادي از عذاب الهی که در
صورت مخالفت ما دچار و گرفتار آن میشویم إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ که از جانب خدا آمدهاي و دستور توحید آوردهاي
[سوره الأعراف ( 7): آیه 71 ] ..... ص : 362
صفحه 197 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 71 ] ..... ص : 362
قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی
( مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ( 71
فرمود حضرت هود بقوم خود که بتحقیق واقع شد بر شما پلیدي و غضب الهی آیا با این باز با من مجادله میکنید در اسماء بتها که
شما و پدرانتان اسم گذاردهاید که اسم الوهیت باشد و آنها را آلهه خود پنداشته و حال آنکه هیچ مدرکی و برهانی از جانب
خداوند درباره آنها نازل نشده پس انتظار بلاء را داشته باشید محققا من هم با شما از انتظار داشتهها هستم و منتظرم.
قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ بعض مفسرین گفتند که مضارع محقق الوقوع در حکم ماضی است و مراد از رجس و
غضب همان بلائی است که بعدا بآنها متوجه میشود لکن این اشتباه بزرگی است زیرا بعد از وقوع جاي مجادله و انتظار نیست بلکه
مراد از رجس و غضب قحطی و نیامدن باران بر آنها بود که نقل میکنند که هفت سال یا سه سال بر آنها باران نیامد و مرسوم بین
آنها این بود که در ابتلاء سخت میآمدند مکه و دعاء میکردند جماعتی را مبعوث کردند بروند مکه و دعاء کنند و در آن زمان مکه
در تصرف امالقه بود و رئیس آنها در مکه شخصی بود بنام معویۀ ابن بکر و مادرش از قوم عاد بود و در خارج مکه بود اینها أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 363
ابتداء بر او وارد شدند و نظر به اینکه مادرش از این طائفه بود از آنها پذیرایی و اکرام و احترام گذاشت آنها چون مورد اکرام او
شدند نزد او توقف کردند و شرب خمر میکردند او نمیتوانست آنها را ردّ کند چون ضیف او بودند و از آن طرف هم میدید که قوم
مادرش در قحطی گرفتار هستند و اینها نمیروند در مکه دعاء کنند بیک سیاستی اشعاري تعلیم مغنّیان کرد که براي آنها تغنّی کنند
و نفهمند این اشعار از کیست که مفاد آن اشعار این است که چرا نمیروید دعاء کنید و قوم خود را از قحطی نجات دهید تا آخر
قصّه بناء علی هذا مفاد فرمایش حضرت هود اینست که دیدید گرفتار قحطی و خشکسالی شدید بیائید ایمان بیاورید تا این بلاء از
شما برطرف شود مع ذلک أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ در مورد اصنام خود و آنها را میپرستید و آلهه خود قرار دادید سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ
آباؤُکُمْ که پیش خود و من عندي آنها را باین نام میخوانید ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ کدام پیغمبري بشما گفته، کدام کتابی بشما
دستور داده، کدام عقلی بر طبق این حکم کرده که شرك بیاورید و غیر خدا را پرستش کنید.
فَانْتَظِرُوا منتظر آن بلاء هلاك کننده که خداوند بمن خبر داده و من بشما ابلاغ کردم باشید إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ من هم انتظار
وعده او را دارم که هر که ایمان آورد نجات یابد و هر که بشرك و کفر باقی ماند هلاك شود:
[سوره الأعراف ( 7): آیه 72 ].... ص : 363
( فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَۀٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ ( 72
پس نجات دادیم او را و کسانی که ایمان آورده بودند با او بسبب رحمتی از ما و بریدیم دنباله کسانی که تکذیب کردند بآیات ما
و نبودند مؤمن بآنها.
دارد بعد از آنی که آن عدّه مذکوره رفتند مکه براي دعاء باران در میان ص: 364
آنها یک نفر بود باطنا بحضرت هود ایمان آورده بود و در ظاهر با آنها بود عرض کرد پروردگارا اگر هود بر حق است بر ما نازل
فرما باران را سه قطعه ابر ظاهر شد سفید و زرد و سیاه و خطاب شد یکی از آنها را اختیار کنند عاد ابر سیاه را اختیار کردند بخیال
آنکه باران آن بیشتر است که خداوند از قول آنها نقل میفرماید فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا احقاف
آیه 23 و خطاب شد بحضرت هود که با مؤمنین از میان قوم خارج شوند که مفاد فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ است و البته این یک نوع
رحمت و تفضل است بِرَحْمَۀٍ مِنَّا پس از آن امر شد بباد، و در روایت ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام است که فرمود
صفحه 198 از 258
(انّ للَّه تبارك و تعالی بیت ریح مقفّل علیه لو فتح لأذرت ما بین السماء و الارض ما ارسل علی قوم عاد الّا قدر الخاتم)
خداوند از آن ابر سیاه بادي ارسال فرمود که مفاد رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُري إِلَّا مَساکِنُهُمْ احقاف
آیه 24 ، و این باد هفت شب و هشت روز باتصال وزید که میفرماید وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَ رٍ عاتِیَۀٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ
8، و از این جمله اخیره و از - ثَمانِیَۀَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَي الْقَوْمَ فِیها صَ رْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَۀٍ فَهَلْ تَري لَهُمْ مِنْ باقِیَۀٍ حاقه آیه 6
جمله وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا استفاده میشود که از نسل عاد احدي باقی نماند و بکلی قطع نسل آنها شد و بدلالت التزامیه
دلالت دارد که در نسل آنها تا قیامت اگر باقی بود یک نفر مؤمن پیدا نمیشد مثل قوم نوح که فرمود لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح
. آیه 28
وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ از این جمله هم استفاده میشود که اینها دیگر قابل هدایت نبودند و ایمان نمیآوردند چنانچه دارد در مقاتله امیر
المؤمنین علیه السّلام در جنگها و حضرت حسین علیه السّلام هر کدام اعداء در نسل آنها مؤمنی بوجود میآمد او را رها میکردند و
از قتل او خودداري مینمودند.
ص: 365
[سوره الأعراف ( 7): آیه 73 ] .... ص : 365
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَۀُ اللَّهِ لَکُمْ آیَۀً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی
( أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ( 73
و فرستادیم بطائفه ثمود برادر آنها صالح را فرمود اي قوم من بپرستید خداوند را نیست از براي شما خدایی غیر از او بتحقیق آمد
شما را آیه و معجزه و بیّنه از جانب الهی اینست ناقه خداوند از براي شما آیۀ و معجزه پس واگذارید او را بخورد در روي زمین
خدا و اذیّت باو نکنید پس بگیرد شما را عذاب دردناك.
وَ إِلی ثَمُودَ عطف است به لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ یعنی و لقد ارسلنا الی ثمود و ثمود اسم رجل ابن عاشر ابن ارم ابن سام ابن نوح
است سپس اولاد و احفاد و ذراري او را بنام او خواندند و جمعیت آنها بسیار بود و لسان آنها عربیۀ اولی بود و حضرت صالح هم از
این قبیله بود لذا میفرماید أَخاهُمْ صالِحاً که برادر در نسب نه برادر دینی، و از کافی کلینی روایت مفصلی از ابی حمزه از حضرت
باقر علیه السّلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که سؤال فرمود از جبرئیل (ع) که چه نحوه بود هلاکت قوم صالح
حدیث بسیار مفصل است خلاصه آن اینکه حضرت صالح در سنّ شانزده سالگی مبعوث برسالت شد و تا سنّش بالغ بر صد و بیست
سال شد صد و چهار سال دعوت کرد ضعفاء و فقراء باو ایمان آوردند ولی متکبرین و اعیان و سران اجابت نکردند فرمود هم من از
دعوت شما ملول شدم هم شما از دعوت من ملول شدید، بیائید میرویم نزد اصنام شما من حاجت میخواهم اگر اجابت کردند من از
میان شما خارج میشوم و از دعوت شما کناره میگیرم و شما هم از خداي من حاجت طلبید و اگر اجابت فرمود ایمان بیاورید قبول
کردند و گفتند انصاف دادي روز عید آنها رفتند نزد بتها هر چه حضرت صالح از یک یک اصنام تقاضایی کرد اثري پیدا نشد بعد
فرمود شما از خداي من چه تقاضا دارید ص: 366
گفتند از خدا بخواه که از این سنگ یک ناقه بصفات مخصوصه بیرون آید، درخواست کرد فوري بیرون آمد گفتند درخواست
کند بچه بزاید فوري بچه آورد تا آخر حدیث قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ راجع باین مدت صد و چهار سال که دعوت
میفرمود قوم را و اجابت نمیکردند قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ بیّنه معجزه و دلیل و برهان بر صدق دعوي از حضرت است.
هذِهِ ناقَۀُ اللَّهِ نسبت ناقه باللّه براي اینکه معجزه فعل الهی است بدست مدعی نبوت جاري میشود که خداوند بقدرت کامله خود از
سنگ خارج کرد آنهم بسیار بزرگ و قوي که در خبر است آن قدر شیر میداد که تمام قوم را کافی بود و بهره برداري میکردند
صفحه 199 از 258
لَکُمْ آیَۀً معجزه بزرگی بود فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ آزاد بگذارید در صحرا بچرد از هر گیاهی که میخواهد بخورد وَ لا تَمَسُّوها
بِسُوءٍ اذیت باو نکنید فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ که هلاك خواهید شد ببلاي سخت و دردناك
[سوره الأعراف ( 7): آیه 74 ] .... ص : 366
وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِ ذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا
( تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ( 74
و یاد کنید زمانی که خداوند بعد از هلاکت عاد که ایمان بحضرت هود (ع) نیاوردند و دست از شرك برنداشتند خدا شما را
جانشین آنها قرار داد و زمین را جایگاه شما مقرر فرمود که در سطح زمین قصرهاي عالیه و عمارات مرتفعه ساختمان کردید و در
کوهها خانهها بناء کردید که از گرمی و سردي هوا مصون باشید باصطلاح ییلاق و قشلاق بهار و زمستان زندگی کنید و نعم
فراوانی بشما عطاء کرده متذکر و شکرگزار باشید و شتاب نکنید در هلاکت خود بسبب فساد در زمین أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 367
شرح حال ثمود و ناقه اینکه حضرت صالح مقرر فرمود که یک روز آب نهر مخصوص ناقه باشد و یک روز مخصوص قوم قالَ
هذِهِ ناقَۀٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ شعراء آیه 155 ، روزي که روز ناقه بود تمام آب نهر را میآشامید و بازاء آن شیر میداد
بنحوي که تمام ظرفهاي قوم مملوّ از شیر میشد و چون این ناقه بسیار عظیم بود مواشی و حیوانات قوم از او فرار میکردند و این باعث
شد که کفار در مقام قتل حضرت صالح و پی کردن ناقه برآمدند چنانچه میفرماید در قرآن قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ
لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ نمل آیه 50 ، که در خفاء شبانه او را با اهلش میکشیم سپس میگوییم باولیاء او که
ما اطلاعی نداریم و نمیدانیم کی آنها را کشته و ما راستگویانیم خداوند او را و اهلش را حفظ فرمود لذا میفرماید وَ اذْکُرُوا إِذْ
جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ زمان ثمود با زمان عاد چندان فاصله نداشت و از هلاکت عاد کاملا مطلع بودند که بکلی نابود شدند و
مساکن و مزارع آنها در تصرف ثمود آمد.
وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ نازل فرمود شما را و جایگیر نمود در کلیه اراضی و صحاري و عمارات و باغستانها تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً
سهول جمع سهل بمعنی نرمی و صافی و زلال است یعنی زمینهاي سهله را براي عمارت و قصر اتخاذ نمودید وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً
که کوه را میتراشیدید و در دل کوه خانه اتخاذ میکردید مثل تنلهایی که امروز معمول است که در زیر کوه را میتراشند و راه باز
میکنند فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ که خداوند چه اندازه بشما نعمت داده و تفضل فرموده از طول عمر و قوّه بدن و سعه رزق و تمکن در
زمین وَ لا تَعْثَوْا شتاب نکنید و جدیت ننمائید فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ در فساد و طغیان و معاصی یعنی افساد در زمین نکنید و اذیت بغیر
ننمائید.
ص: 368
[سوره الأعراف ( 7): آیه 75 ] .... ص : 368
قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْ عِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ
(75)
گفتند جماعتی از ثمود کسانی که تکبر ورزیدند از اطاعت صالح از قوم صالح براي کسانی که آنها را ضعیف شمردند از کسانی
که ایمان آورده بودند از همان قوم آیا شما میدانید اینکه صالح فرستاده شده از جانب پروردگار خود است جواب دادند مستضعفین
که محققا ما بآنچه صالح فرستاده شده ایمان داریم.
صفحه 200 از 258
قوم صالح دو دسته شدند یک دسته کفار و مشرکین که اطاعت نکردند و اینها اکثر بودند، دسته دوم که ایمان آوردند و آنها را
دسته اول ضعیف شمردند که معناي مستضعف است.
دسته اول خطاب بدسته دوم کردند قالَ الْمَلَأُ یعنی جماعت انبوهی که اینها الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بودند استکبار میکردند تکبر و کبر در
معنی متفاوت است کبر صفت نفسانیه است و ممکن است در نفس این صفت خبیثه را داشته باشد لکن اظهار نکند، و تکبر اینست
که آثار کبر را ظاهر کنند و عقوبت آن اشد است بلکه مورث بسیاري از معاصی میشود مثل ظلم و تعدي و طغیان و سرکشی و نحو
اینها، و استکبار اینست که بزرگی را بخود ببندد مثل یزید بن معویه (لع) که علیا علیّه حضرت زینب سلام اللَّه علیها باو فرمود
(شمخت بانفک).
من قومه مثل امروزه که بسیار از اعیان و اشراف ما زیر بار نمیروند و شأن خود را بالاتر از این میدانند که خدمت علماء مشرف
شوند و در مساجد بجماعت حاضر شوند و اخذ مسائل و احکام و عقائد از آنها کنند و استماع مواعظ و نصایح مخصوصا تربیت
شدگان در دبیرستانها و دانشکدهها ویژه دختران مکشوفات.
لِلَّذِینَ اسْتُضْ عِفُوا گفتند به آنهایی که آنها را کوچک کردند مثل کسبه و تهیدستان لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ که اغلب در هر عصر و زمانی
ترویج دین و اعلاء کلمه ص: 369
اسلام بدست همین مستضعفین بوده و هست.
أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ این استفهام توبیخی است و سرزنش میکنند بآنها که شما عقیده دارید که صالح پیغمبر است و از
جانب خدا آمده است نه استفهام تحقیقی که بخواهند حقیقت مطلب را دست بیاورند قالوا همین مستضعفین در جواب مستکبرین
گفتند إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ بتوحید و یگانگی خداوند و رسالت حضرت صالح و تصدیق بجمیع ما جاء به ایمان داریم و ثابت
قدم هستیم و از شرك و کفر بیزاریم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 76 ]..... ص : 369
( قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ( 76
مستکبرین در قبال مستضعفین گفتند که محققا ما بآن کسی که شما باو ایمان آوردید کافر هستیم.
ممکن است مراد انکار توحید باشد که ما دست از شرك و اصنام خود برنمیداریم که گفتند اینها هفتاد بت داشتند هر طائفه یک
بت براي خود انتخاب کرده بودند بعین مثل آنها مثل دستهجات عوام است که هر محله یک علامت مخصوص داشتند مثلا هفده
محله اصفهان هفده علامت داشتند و تمام محلات بتمام علامات احترام میگذاردند و بسا در یک مرکز اجتماعی تمام آنها را
میآوردند و هر علامتی بعلامت دیگر سلام میداد و تعظیم میکرد و فقط اختلاف اگر حادث میشد در تقدم و تأخر بود، و ممکن
است انکار رسالت حضرت صالح علیه السّلام بوده که میفرماید قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا از روي تکبر و نخوت و عناد و عصبیت و
جهالت و حماقت إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ همان که مورد پرستش آنها بود که حضرت صالح مرسل من ربّه و آنها جواب دادند بعبارت
واضح اینکه مرجع ضمائر صالح باشد و لکن ظاهر اینست که ما ارسل باشد که شامل جمیع فرمایشات حضرت صالح است کافرون
کفر بمعنی ص: 370
ستر حق است و اینها حقیّت صالح را معترف نبودند بلکه مراد اینست که حقیّت او بر ما ثابت نیست چنانچه صدق دعاوي او مثل
توحید و سایر فرمایشاتش را هم اعتراف نداریم و بر ما ثابت و محقق و معلوم نشده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 77 ] .... ص : 370
صفحه 201 از 258
( فَعَقَرُوا النَّاقَۀَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 77
پس پی کردند ناقه را و سرکشی کردند از امر پروردگارشان و گفتند اي صالح بیاور بر ما آن عذاب را که بما وعده داده بودي اگر
تو از پیغمبرانی، اشاره بآن فرمایش صالح است که فرمود لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.
فَعَقَرُوا النَّاقَۀَ در خبر است زنی بود بسیار جمیله نامش صدف بود و اموال زیادي از شتر و گاو و گوسفند داشت و بسیار عداوت
نسبت بحضرت صالح داشت و مردي بود بنام مصدع ابن مهرج او را خواست و گفت من بتو تزویج میشوم و مهر من پی کردن ناقه
صالح است، و نیز زنی بود بنام غنیره مردي را خواست معروف بقدار ابن سالف لکن ولد زنا بود و نسبتش بسالف از جهت فراش
بود و باو گفت هر کدام از دخترهاي مرا بخواهی بتو میدهم مشروط به اینکه پی کنی ناقه صالح را این دو نفر هفت نفر دیگر از
فجار ثمود را با خود همدست کردند و این قدار پی کرد ناقه را بهمدستی آنها، و در اخبار دارد که اشقی الاشقیاء در اولین عاقر ناقه
صالح بوده و در آخرین عبد الرحمن ابن ملجم مرادي قاتل امیر المؤمنین علیه السّلام، و در خطبه شعبانیه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم این ملعون را توصیف میکند
(باشقی الاشقیاء من الاولین و الاخرین شقیق عاقر ناقه ثمود)
پس از آن گوشت ناقه را میان خود قسمت کردند و چون فصیل ناقه مشاهده کرد که مادرش را بقتل رسانیدند فرار کرد و چنان ناله
میزد که تمام بدنها میلرزید و در کوه بالا رفت و غیب شد دیگر ص: 371
او را نیافتند.
وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ عتوّ بمعنی سرکشی و تجاوز از حد و فساد در زمین و نرفتن زیر بار دستورات الهی است وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما
تَعِدُنا که فرموده بود وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُ ذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ گفتند پس چرا عذاب الیم نیامد إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ اگر راست
میگویی و از مرسلین هستی بیاور آن عذاب الیم را حضرت صالح بآنها فرمود تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَۀَ أَیَّامٍ هود آیه 68 ، در خبر
است فرمود روز اول رنگ صورت شما زرد میشود و دوم قرمز و سوم سیاه و این علامات را هم مشاهده کردند در نیمه شب چهارم
صیحه جبرئیل بقدري آنها را متزلزل کرد پردههاي گوشها پاره شد و طرفۀ العین تمام هلاك شدند پس از آن صاعقه آمد و تمام
آنها را سوزانید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 78 ] ..... ص : 371
( فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ ( 78
پس آنها را فروگرفت لرزه شدیدي پس صبح کردند در منزل خود خاکستر شده فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ بعضی تفسیر کردند بزلزله زمین،
بعضی بصاعقه آتش، بعضی بصیحه و میتوان گفت صیحه موجب تزلزل آنها شد و بصاعقه گرفتار شدند که هر سه عذاب بآنها نازل
شد.
فَأَصْ بَحُوا فِی دارِهِمْ یعنی فی منزلهم یعنی هر کدام در بیت خود لذا بلفظ مفرد بیان فرموده، و در سوره هود بجمع فرموده فَأَصْ بَحُوا
فِی دِیارِهِمْ آیه 70 جاثِمِینَ تفسیر شده بخاکستر.
تنبیه- در خاندان عصمت و طهارت علیهم السّلام سه مورد داریم که یاد از ناقه صالح و فصیل او کردند یکی صدیقه طاهره (ع)
موقعی که آمد در مسجد و علی علیه السّلام را پاي منبر دید، سید بحر العلوم (رض) از لسان فاطمه میفرماید
(ما کان ص: 372
ناقۀ صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الّا دونی)
دیگر حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام در مورد شهادت طفل رضیعش عرض میکند
صفحه 202 از 258
(یا ربّ لا یکون اهون الیک من فصیل)
سوم حضرت هادي علیه السّلام روزي که متوکل (لع) آن حضرت را در رکاب خود پیاده میبرد فرمود شصت پاي من نزد خدا
افضل از ناقه صالح است و سه روز بیشتر متوکل زنده نبود پسرش او را کشت و بدرك واصل شد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 79 ] .... ص : 372
( فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَۀَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ ( 79
پس رو برگردانید حضرت صالح از قوم و اعراض نمود و فرمود اي قوم من هراینه بتحقیق ابلاغ کردم بشما رسالت پروردگار خود
را و شما را نصیحت کردم و لکن شما دوست نمیدارید نصیحت کنندگان را.
اشکال- فاء فَتَوَلَّی عَنْهُمْ فاء تفریع است یعنی پس از هلاکت قوم و اعراض و تخاطب با قوم معنی ندارد پس از هلاکت.
جواب- اولا حضرت صالح با مؤمنین قبل از نزول صیحه از میان قوم خارج شدند چنانچه در سوره هود میفرماید فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا
صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَ ۀٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَ ذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَ ۀُ فَأَصْ بَحُوا فِی دِیارِهِمْ
جاثِمِینَ آیه 69 و 70 ، و از این دو آیه استفاده میشود که نجات حضرت صالح و مؤمنین بعد از مجیئی امر الهی بوده که نزول بلاء
باشد و صیحه بعد از نجات بوده و این باین نحو میشود که در آیه قبل بیان شد که حضرت صالح خبر داد و فرمود تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ
ثَلاثَۀَ أَیَّامٍ به اینکه روز اول صورتها زرد شد و روز دوم قرمز شد و روز سوم سیاه و در شب چهارم صیحه آمد، همان روز اول که
رنگها زرد شد آثار بلاء ظاهر شد و آن موقع صالح و مؤمنین خارج شدند ص: 373
و در موقع بیرون رفتن که مفاد فَتَوَلَّی عَنْهُمْ است و قال این فرمایش را بقوم فرمود یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَۀَ رَبِّی و حجت را از هر
جهت براي شما تمام کردم و یک همچه معجزه ناقه را مشاهده کردید وَ نَ َ ص حْتُ لَکُمْ که گفتم وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ
أَلِیمٌ ولی پند نگرفتید و خود را در معرض عذاب الهی در آوردید و ناقه را پی کردید وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ و دشمنی کردید و
اعتناء نکردید و ثانیا بر فرض این خطاب بعد از هلاکت قوم باشد چه مانعی دارد مگر در قبرستان خطاب بمردگان نمیکنید (السلام
علیکم یا اهل الدیار من المؤمنین) (السلام علیکم یا اهل لا اله الّا اللَّه) زیارات ائمه (ع) و امامزادهگان و اصحاب ائمه و غیرها بلکه
اخبار بسیار داریم در موارد مختلفه که تکلم با اموات شده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 80 ] .... ص : 373
( وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَۀَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ ( 80
و فرستادیم لوط را زمانی که فرمود براي قوم خود آیا مرتکب فاحشهاي میشوید که احدي از اهل عالم تا کنون مرتکب این عمل
شنیع نشده است و لوطا ممکن است عطف باشد به نوحا در آیات قبل که فرمود لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ و ارسلنا لوطا، و ممکن
است متعلق بفعل محذوف باشد یعنی و اذکر لوطا و اول اظهر است بمناسبت آیات هود و صالح، و لوط اول کسی است که ایمان
بحضرت ابراهیم آورد فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ عنکبوت آیه 25 بعضی گفتند لوط پسر هاران برادر ابراهیم بوده و بعضی گفتند برادر ساره
عیال ابراهیم بوده و بعضی گفتند پسر خاله ابراهیم بوده و جمع بین اقوال هم ممکن است به اینکه بگوئیم هاران برادر ابراهیم خواهر
ساره را گرفته باصطلاح دو برادر دو دختر خاله را ازدواج کردند پس هم پسر برادر میشود هم پسر خاله یعنی نوه خاله و هم برادر
ساره. ص: 374
إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ انتساب نسبی با قوم نداشته فقط رسول بر قوم بوده أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَۀَ اعمال زشت قوم لوط بسیار بوده در سوره عنکبوت
میفرماید أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ آیه 28 ، در مجمع از حضرت رضا علیه السّلام فرمود
صفحه 203 از 258
(تتضارطون فی مجالسهم من غیر حشمۀ و حیاء)
و در تفسیر قمی (یضرط بعضهم علی بعض) و در برهان از حضرت باقر علیه السّلام فرمود
(انّ حلّ الازار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکندر فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط)
و در بعض اخبار قمار و ضرب آلات ساز و غیر اینها لکن افحش تمام این فواحش لواطه است که در بسیار از آیات ذکر شده که
میفرماید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ و منشأ اختراع این عمل شنیع در میان آنها گفتند شیطان بوده چون مرکز اینها در معبر
قافله بوده و اینها بواسطه بخلی که داشتند ناراحت بودند از عبور قافله شیطان بصورت پیر مردي آمد و بآنها تعلیم داد که بیرون
دروازه شهر بروید و هر مسافري که آمد او را این عمل را با او انجام دهید و اموالش را غارت کنید تا آنها مجبور شوند و راه عبور
خود را تغییر دهند سپس خود شیطان بصورت جوان زیبایی بعنوان مسافرت آمد او را گرفتند و با او این عمل را انجام دادند دیدند
لذت زیادي دارد کم کم میان آنها رواج پیدا کرد حتی در معابر و مجالس در حضور دیگران مرتکب میشدند و حیاء و حجاب
بکلی برداشته شد چنانچه در زمان حاضر جوانهاي ما پسران و دختران بکلی حیاء از میان آنها برداشته شده و از هیچ عمل زشتی
پروا ندارند و تمام انواع معاصی در میان آنها رواج بسزا پیدا کرده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 81 ] ..... ص : 374
( إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ( 81
شما هراینه میآیید رجال را از راه شهوترانی که همین لواط باشد از دون ص: 375
نساء که دیگر نزد آنها نمیروید و از آنها اعراض کردهاید بلکه شما جماعتی هستید که در معاصی اسراف میکنید.
لواط محقق میشود بمجرد غیبوبت حشفه یا مقدار حشفه و لو انزال نشود و احکام لواط از وجوب غسل و اجراء حدّ بر او بار میشود
و حرمت و کبیره بودن آن از ضروریات دین اسلام است و اخبار در عقوبت آن بلکه کفر بخدا متواتر معنوي است و حدّ او قتل
است نعوذ باللّه.
إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً بیان فاحشه است که در آیه قبل فرمود که این فاحشه سابقه نداشته و اتیان رجال کنایه است از لواط بقرینه
شهوة که خداوند تصریح بغیبوبت قبل در دبر نفرمود حیاء و باین عبارت تعبیر فرمود کنایۀ.
مسئلۀ- آیا این عمل با حلال خود چه صورت دارد جواب عمل مکروهی است ولی حرمت ندارد، از امام (ع) پرسیدند حضرت
جواب فرمود بجواز و استدلال نمود بهمین آیه بکلمه مِنْ دُونِ النِّساءِ که با نساء مانعی ندارد و فقهاء استدلال کردند بر جواز بآیه
شریفه نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ بقره آیه 223 ، که جمیع انحاء التذاذات را شامل میشود لذا اگر با اجنبیه این عمل
را انجام داد احکام لواط بر او بار نمیشود بلکه احکام زنا دارد چنانچه اگر با حیوانات باشد تعزیر دارد نه حدّ لواط و نه حدّ زنا دارد
و آن حیوان اگر حلال گوشت است حرام میشود و باید اگر آن حیوان متعارف باشد مثل گاو و گوسفند و شتر اکل آنها باید
سوزانید بعد از ذبح و اگر مثل حمار و بغل و استر باشد که اکل آنها معمول نیست باید از آن شهر خارج نمود بشهر دیگر و بول و
فضله آنها هم نجس میشود مثل محرم الاکلها.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ اسراف و لو در امور مباحه حرام است و از گناهان کبیره است و آیات قرآنی در حرمتش وارد شده مثل وَ کُلُوا
وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا ص: 376
اعراف آیه 29 ، و آیه شریفه وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ انعام آیه 142 و آیه وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ سوره آیه چه
رسد باسراف در معاصی و زیادهروي در محرمات که البته هر یک یک آنها عقوبت را دارد بعلاوه عقوبت اسراف را هم دارد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 82 ] ..... ص : 376
صفحه 204 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 82 ] ..... ص : 376
( وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ ( 82
و پس از سی سال دعوت نبود جواب قوم لوط مگر اینکه گفتند خارج کنید لوط و اهل او را از شهرستان خود اینها کسانی هستند
که از اعمال ما دوري میکنند و تنزّه مینمایند.
وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ قوم لوط عوض اینکه اجابت کنند دعوت او را و از این عمل شنیع دست بردارند و نصایح و مواعظ و احکام
او را بپذیرند جواب دادند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر اینکه گفتند باصحاب خود و کسان خود أَخْرِجُوهُمْ بیرون کنید لوط و اهل او را من
قریتکم قریه مراد شهر و مدینه است و گفتند هفت شهر در تصرف آنها بود و اطلاق قریه بر شهر در قرآن بسیار داریم مثل وَ ما کانَ
رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُري حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا الایۀ قصص آیه 59 ، و مثل وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَۀٍ هِیَ أَشَ دُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 14 ، و غیر اینها لذا مکه را امّ القري گفتند.
إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ تطهیر تنزیه و کنارهگیري است یعنی از این اعمال و کردار ما بخصوص از این عمل شنیع دوري و کنارهگیري
میکنند باید در شهرستانهاي ما نباشند و مزاحم اعمال ما نشوند تنبیه- خطاب بعلماء اعلام و وعّاظ ذوي الاحترام و خطباء کرام
چندان دلگیر ص: 377
نباشید از اینکه در این زمان این جهال از جوانان و دختران ابدا از شما پند نمیگیرند و بفرمایشات شما اعتناء ندارند و مواعظ شما در
آنها تأثیر نمیکند و در شهوات و معاصی فرورفته و دستبردار نیستند تمام ازمنه و دورهها همین نحو بوده، قوم نوح پس از نهصد و
پنجاه سال دعوت ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ فقط اصحاب السفینه، قوم لوط پس از سی سال دعوت ملائکه بحضرت ابراهیم گفتند فَما
وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ و الذاریات آیه 36 ، و هکذا قوم هود و صالح و سایر انبیاء بلکه صریحا میفرماید وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِيَ
الشَّکُورُ سبأ آیه 12 ، بسیار شکرگزار باشید که شما را از شهر خارج نمیکنند و سنگ بشما نمیزنند و یک عده قلیلی هم اطاعت
میکنند و السلام.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 83 ] .... ص : 377
( فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ ( 83
پس نجات دادیم لوط و اهل او را مگر امرأته او را و بود امرأه از باقیماندهگان فَأَنْجَیْناهُ نجات حضرت لوط و اهلش خروج از این
هفت شهر بود شبانه مخفیانه چنانچه ملائکه خدمتش عرض کردند فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ هود آیه 81 ، و
. نیز میفرماید إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ قمر آیه 34
در اینجا تعبیر باهل فرموده و در سوره قمر تعبیر بآل نموده و اهل و آل کسان شخص هستند که با او موافق باشند لذا خداوند در
مورد فرزند حضرت نوح میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 48 ، لذا آل پیغمبر و اهل آن سرور صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم خصوص امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و حسنین و سایر ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین هستند که از هر
جهت با پیغمبر (ص) یکی هستند علما و عملا و اخلاقا و ایمانا و حسبا و نسبا، و اما سایر خویشاوندان نسبی و حسبی أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 378
لیاقت اهیلۀ و آلیّت نداشتند.
إِلَّا امْرَأَتَهُ زن حضرت نوح و حضرت لوط از مخالفین این دو پیغمبر محترم بودند چنانچه عایشه و حفصه از مخالفین حضرت رسالت
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند که خداوند این دو را بآن دو مثال میزند ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ الایۀ
تحریم آیه 10 ، و نیز آسیه و مریم را مثال میزند باسماء بنت عمیس زن أبا بکر و صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها وَ ضَ رَبَ اللَّهُ مَثَلًا
صفحه 205 از 258
لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ الی قوله تعالی وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ تحریم آیه 11 و 12 ، آسیه مثال اسماء مریم مثال فاطمه (ع).
کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ غبر از لغت اضداد است بمعنی باقی و بمعنی مضارع و نیز بمعنی غبار که گرد باشد آمده در اینجا بمعنی باقین در
عذاب است چون ایمان بلوط نیاورده بود و خیانت کرد با لوط بنص قرآن فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً تحریم آیه 10 ، در
مورد امرأه نوح و لوط چنانچه عایشه و حفصه هم خیانت برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کردند در آیه شریفه در همین سوره
وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَ دِیثاً، الی قوله تعالی: ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً سه آیه در مورد آنها وارد شده بعلاوه آیات افک در مورد
عایشه و تهمت بماریه قبطیه مادر ابراهیم در سوره نور از آیه یازدهم تا نوزدهم إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ، الی قوله تعالی:
لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ بعلاوه قضایاي جنگ جمل با امیر المؤمنین علیه السّلام، و جلوگیري از دفن حضرت مجتبی علیه
السّلام و غبر بمعنی غبار در آیه شریفه وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ عبس آیه 40
[سوره الأعراف ( 7): آیه 84 ] .... ص : 378
( وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الْمُجْرِمِینَ ( 84
پس باریدیم بر آنها باریدنی پس نظر کن ببین چگونه بوده است عاقبت گنهکاران مختصرا آنچه استفاده میشود از حدیث مروي از
ابی حمزه و ابی بصیر از حضرت ص: 379
باقر علیه السّلام اینکه جبرئیل امین با جمعی از ملائکه ابتداء نزد حضرت ابراهیم (ع) آمدند براي آنها گوساله کباب کرد و آنها
نخوردند و ابراهیم متوحش شد آنها گفتند ما رسولان الهی هستیم و او را بشارت باسحق و بعد از اسحق یعقوب دادند از آنها پرسید
براي چه آمدهاید گفتند براي هلاکت قوم لوط، ابراهیم (ع) شفاعت کرد که مفاد آیه شریفه یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ است گفتند یا
إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ هود آیه 78 ، زیرا شفاعت خاص باهل ایمان است کافر
و مخالف قابل شفاعت نیستند پس از آن آمدند نزد حضرت لوط مشغول بود در مزرعه خود و بسیار مهمان دوست بود لکن قومش
او را منع کرده بودند از آوردن مهمان و گفته بودند که ما تو را نزد مهمان مفتضح میکنیم و با مهمان تو آن عمل شنیع را مرتکب
میشویم و این ملائکه گفتند ما مهمان توایم شبانه مخفیانه آنها را آورد منزل و چون امرأه او کافره بود و با کفار قرار داده بود که
اگر شب لوط مهمان آورد بالاي بام آتش روشن کند رفت روشن کرد قوم فهمیدند دور خانه لوط جمع شدند و اراده این عمل را
داشتند جبرئیل پر زد چشم آنها کور شد که مفاد فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ قمر آیه 32 است و بلوط گفتند که شبانه از میان قوم با اهلش
خارج شود سواي امرأه او که گذشت و صبح هفت شهر قوم لوط را از زمین کند و آن قدر بالا برد که صداي کلاب آنها و
خروسان آنها را ملائکه شنیدند و از بالاي سر آنها سنگ بارید و این هفت شهر واژگون گردید و سنگ عظیمی بر سر امرأه لوط
آمد و تمام هلاك شدند ملخص حدیث و این جملات در آیات شریفه اشاره دارد مثل جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ
. سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ هود آیه 84
در بعض اخبار دارد هر که عمل قوم لوط را مرتکب شود مبتلا باین سنگها میشود در موقع خودش و استشهاد فرمودند بآیه بعد از
این آیه مُسَوَّمَۀً عِنْدَ رَبِّکَ ص: 380
وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ
. هود آیه 85
[سوره الأعراف ( 7): آیه 85 ] ..... ص : 380
وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا
صفحه 206 از 258
( النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 85
و فرستادیم بسوي مدین برادر آنها شعیب را فرمود اي قوم من عبادت کنید اللَّه را نیست از براي شما خدایی غیر از او بتحقیق آمد
شما را بیّنه و دلیل از جانب پروردگارتان پس تمام دهید کیل و وزن را در معاملات و کمفروشی نکنید با مردم در اجناس مردم و
افساد در زمین نکنید پس از آنکه اصلاح شده این براي شما بهتر است اگر بودید ایمان میآوردید.
وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً عطف بما قبل است یعنی و ارسلنا الی مدین گفتند مدین اسم فرزند ابراهیم بود و جدّ حضرت شعیب بیک
واسطه یا بدو واسطه چون شعیب فرزند میکیل فرزند یشحب فرزند مدین بوده و بعضی گفتند یوئب و بعضی گفتند فرزند توته و بر
هر تقدیر مدین جدّ شعیب میشود و جدّه شعیب که مادر پدر شعیب میکیل دختر حضرت لوط بوده که شعیب از طرف پدر پدر
بحضرت ابراهیم میرسد و از طرف مادر پدر بحضرت لوط منتهی میشود سپس این قبیله را بنام جدّشان مدین نامیدند، و بعضی
گفتند شهر خود را بنام مدین نامیدند، و حضرت شعیب هم بر دو قبیله مبعوث شد یکی قبیله خود مدین و یکی اصحاب ایکه، و
گفتند ایکه درختی را گویند که قامهها و شاخههاي آن بهم پیچیده شده، و اصحاب ایکه این درخت را میپرستیدند و اصحاب مدین
بصیحه هلاك شدند و اصحاب ایکه بعذاب یوم الظلّه، و در مجمع البحرین شعیب را فرزند میکد أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 381
فرزند یشخره فرزند مدین شمرده و این اخوة اخوة نسبی است نه دینی چنانچه گذشت قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ اولین دعوت تمام انبیاء
دعوت بتوحید است.
تنبیه- اینجا معلوم میشود که امم سابقه معتقد بوجود خداوند بودند فقط توحید عبادتی نداشتند، و اما امروز میتوان گفت که اکثر
افراد روي زمین طبیعی و دهري و لا مذهب و منکر وجود حق تبارك و تعالی هستند.
ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ الوهیت مختص بذات مقدس او است پرستش را غیر او لیاقت ندارند چه ملائکه باشند چه انبیاء فضلا از گوساله
و بت و درخت و آتش و امثال اینها بلکه توحید افعالی خالقیت و رازقیت و محیی و ممیت و معزّ و مذل و سایر افعال ربوبی چه
رسد بتوحید ذاتی و صفاتی جمیع مراتب توحید را باید معتقد باشیم.
قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ در آیات شریفه و اخبار بیانی نیافتیم که معجزه حضرت شعیب چه بوده و لذا بعضی انکار کردند که
معجزه نداشته لکن این دعوي فاسد است زیرا یکی از شرائط عقلیه در باب نبوت دارا بودن دلیل قطعی بر صدق دعوي است یا
باقامه معجزه یا بنص قطعی باخبار نبیّ ثابت النبوة یا ثابت الوصایۀ یا ثابت العصمۀ تا حجت بر خلق تمام باشد و عدم ذکر معجزه
دلیل بر نبودن نیست چه بسیار از معجزات صادره از انبیاء حتی از نبیّ ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از ائمه (ع) ذکر نشده و ضبط
نگردیده بعلاوه این جمله نص است که حضرت شعیب بیّنه و معجزه داشته اما چه بوده معلوم نیست.
فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ ایفاء تمام دادن و تمام نمودن است مثلا ایفاء دین آنکه تا دینار آخر از مدیون اخذ شود و وفاء بعقد و عهد و
نذر و قسم و شرط آنست که بر طبق قرارداد عمل کنند و ذکر کیل و میزان از باب مثال است و الّا بعضی از اشیاء بعدد مقدارش
معین میشود بعضی بمساحت معلوم میشود و بالجمله ص: 382
هر شیئی که بهر مقداري باید معین کرد بکیل یا وزن یا عدد یا ذرع یا مساحت باید معلوم باشد لذا در شرائط بیع باید عوضین از
جمیع خصوصیات معلوم و معین باشد و باید وفاء نمود و تمام داد ناقص نباشد.
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ بخس بمعنی کمفروشی است و یکی از گناهان کبیره است که وعده عذاب صریحا در قرآن و اخبار
داده شده وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ مطففین آیه 1 و 2 و 3، بعلاوه
اشتغال ذمه و ظلم و جنبه حق الناسی هم دارد.
وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ فساد در زمین قتل و غارت و اذهاب نفوس و اموال و اعراض و اشاعه فواحش و ظلم و اذیت و طغیان و
صفحه 207 از 258
سرکشی و امثال اینها است بَعْدَ إِصْ لاحِها که کار انبیاء و اولیاء است که باید فساد را ریشهکن کنند و صلاح را سرتاسر دنیا رواج
دهند که یکی از ادله لزوم ارسال رسل و احتیاج بوجود انبیاء همین است که در باب نبوت عامه مذکور است و قید بعد اصلاحها قید
توضیحی است زیرا در مفهوم افساد مندرج است زیرا افساد فاسد تحصیل حاصل است تا صلاح وجود نداشته باشد افساد معنی
ندارد.
ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ البته بعد از اینکه بحکم عقل و شرع فساد شرّ است صلاح خیر است إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی اگر میپذیرید و بنبوت
من اقرار و اعتراف دارید و خداوند را بوحدانیت ستایش میکنید دستور الهی و فرمان پروردگار شما این است و صلاح شما است، و
اما اگر بشرك و کفر باقی هستید هر غلطی میخواهید بکنید عذاب شما زیادتر میشود فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ
. الَّذِي یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 و معارج آیه 42
ص: 383
[سوره الأعراف ( 7): آیه 86 ] ..... ص : 383
وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِ راطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ
( کانَ عاقِبَۀُ الْمُفْسِدِینَ ( 86
و ننشینید بهر راهی که مواعده کردهاید و جلوگیري میکنید از راه الهی کسانی را که ایمان بخداوند آوردهاند و طلب میکنید
راههاي کج را و یاد کنید نعمتهاي الهی را که بشما عنایت فرمود بسیار کم بودید خداوند شما را زیاد فرمود و نظر کنید چگونه
بوده است عاقبۀ کسانی که افساد میکردند.
وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِ راطٍ تُوعِدُونَ تفاسیري از براي این جمله کردهاند لکن آنچه از ظاهر آیه بقرینه جمله بعد استفاده میشود آنکه
این کفار شبها دور هم جمع میشدند و مواعده و قرار داد میکردند که هر دسته فردا بروند سر جادهها و طرقی که مؤمنین بحضرت
شعیب عبور میکردند سر راه آنها را گرفته نگذارند خدمت شعیب برسند و القاء شبهات بر آنها کنند که از راه حق برگردند و آنها
را براههاي فاسده باطله سوق دهند و از ایمان برگردانند و آنها را همکیش خود کنند و حضرت شعیب آنها را از این عمل نهی
فرمود که شما خود ایمان نمیآورید چرا مزاحم دیگران میشوید و افساد میکنید.
وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ صد راه حق القاء در باطل است بانحاء مختلفه و حیل متشتته و القاء شبهات و تبلیغات سوء و بالجمله شیطان
صفت که گفت لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 16 مَنْ آمَنَ
بِهِ مخصوصا از روي عداوت با حضرت شعیب میخواستند این هایی که ایمان آورده بودند برگردانند و از دور شعیب بپاشند و
خدمتش نرسند و او را تنها گذارند وَ تَبْغُونَها عِوَجاً راه حق را رها کنند و راههاي کج را اتخاذ کنند و ضمیر تبغونها أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 384
اگرچه مرجعش سبیل اللَّه است باید مذکر باشد لکن تأنیث آن بمناسبت تبدیل بسبل شیطانی است یعنی سبیل اللَّه را صدّ کنند و
سبل شیطانی و باطله اتخاذ کنند و بعبارت اوضح تبغون سبل المعوّجه.
وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا هم از حیث نفرات و هم از حیث تهیدستی و کمی مال و هم از حیث عزت و عنوان فَکَثَّرَکُمْ بزیادتی نفرات
و کثرت مال و زیادتی نعم الهیه که تمام اینها تفضل الهی است و شکر لازم دارد.
وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الْمُفْسِدِینَ قوم نوح و هود و صالح و لوط چنانچه میفرماید وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِ یبَکُمْ مِثْلُ ما
. أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ هود آیه 91
[سوره الأعراف ( 7): آیه 87 ].... ص : 384
صفحه 208 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 87 ].... ص : 384
( وَ إِنْ کانَ طائِفَۀٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَۀٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ ( 87
و اگر طائفه از شما ایمان آوردند بآنچه که من از جانب خدا فرستاده شدهام و طائفهاي ایمان نیاوردند پس صبر کنید تا خداوند
میان ما ها حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است.
این آیه شریفه هم بشارت است هم انذار، هم تشویق است هم تهدید زیرا قوم شعیب دو قسمت شدند یک قسمت ایمان آوردند و
خدا پرست شدند و تصدیق بنبوت شعیب و رسالت او کردند و بر دستورات و اوامر او امتثال کردند که مفاد وَ إِنْ کانَ طائِفَۀٌ مِنْکُمْ
آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ است.
و قسمت دوم کفار و مشرکین که تکذیب شعیب کردند و بشرك باقی ماندند و در مقام اذیت باهل ایمان برآمدند که مفاد وَ طائِفَۀٌ
لَمْ یُؤْمِنُوا است.
بهردو طائفه امر میفرماید فَاصْبِرُوا اما مؤمنین باذیّتهاي کفار صبر کنند ص: 385
که فرج میرسد و دشمن نابود میشود و مورد تفضلات الهی واقع میشوند.
و اما کفار صبر کنند تا عذاب الهی آنها را نابود کند و حقانیت شعیب را بفهمند در موقعی که دیگر بر آنها نتیجه بخش نیست و
این صبر مدتش بسیار کم است حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا که مطیع را جزاي خیر دهد و منکر را بسزاي خود برساند و هلاك کند وَ هُوَ
خَیْرُ الْحاکِمِینَ است زیرا خردلی ظلم نمیکند و بعدل حکم میفرماید بلکه تفضلات هم دارد اکرم الاکرمین است فی موضع العفو و
الرحمۀ و اشدّ المعاقبین است فی موضع النکال و النقمۀ.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 88 ] ..... ص : 385
( قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ ( 88
گفتند جماعتی از کفار که تکبر میورزیدند از قوم شعیب بحضرتش خطاب کردند که هراینه ما تو را و کسانی که ایمان آوردهاند با
تو از شهر خودمان که مسکن و مأواي شما بوده خارج میکنیم مگر اینکه دست از کیش خود بردارید و برگردید بکیش ما فرمود
شعیب آیا و لو اینکه ما کراهت داشته باشیم.
مسئلۀ- کره مقابل طوع است چنانچه در قرآن میفرماید طَوْعاً أَوْ کَرْهاً ف ّ ص لت آیه 10 ، طوع عملی است که از روي میل و رغبت
انجام گیرد و از همین باب است اطاعت که امتثال اوامر الهی باشد از روي شوق و میل و رغبت.
کره بمعنی اشمئزاز و تنفر و بیمیلی باشد و اکراه آنست که کسی را وادار و مجبور کنند بر عملی که رغبت نداشته و کراهت دارد
و خداوند میفرماید لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ بقره آیه 257 ، بعد از آیۀ الکرسی قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ
ملاء بمعنی جماعت یعنی جمعی از کفار آنهم نه توده مردم بلکه رؤساء و امراء و سران قوم که خود را با قدرت أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 386